این داستانی که میگم برای داداش زن عمومه زمانی که توی افغانستان بوده الان دارم از زبون اون میگم ...افغانستان که خودتون میدونید خونه های متروکه وخالی زیادی داره و به خاطر جنگ جنازه های زیادی اونجا هست که بیشترشون دفن نشدن و به همین خاطر روح اینا زیاد داره خب ازلا از زبون اون فرد دارم میگم
بچه ها لطفا برای بخشیده شدن گناهام و حاجت رواییم یه صلوات بفرستین التماس دعا
خونه ی ما پشت روستا بود و خونه ی پدر بزرگم اونور روسا که برای رسیدن به خونشون باید از یه دره عبور میکردیم که از وسطش یه رود رد میشده یه روز که داداش زن عموم داشته از خونه ی پدربزرگش برمیگشته میرسه به دره وبعد ازگذشتن از دره وقتی که به نزدیکیای رود میرسه یه زنو میبینه با موهای بلند مشکی که مشغول شستن یه چیزی توی اب بوده
بچه ها لطفا برای بخشیده شدن گناهام و حاجت رواییم یه صلوات بفرستین التماس دعا
بعد دیدم اب از اونجا به بعدی که داره میشوره قرمزه و فهمیدم یه چیز خونی توی اب داره میشوره و خواستم برم که بعد از اینکه اولین قدممو برداشتم ترس بدی توی وجودم نشست و برگشتم داد زدم اهای تو کی هستی صدا به قدری بلند بود که اکو شد وخودمم شنیدم ولی اون انگار نه انگار
بچه ها لطفا برای بخشیده شدن گناهام و حاجت رواییم یه صلوات بفرستین التماس دعا