تعریف کنید تامنم بگم فکرنکنم کسی اندازه من بدبخت بوده باشه
ازنظر مالی بگی من
فکرکنم اکثر بچه های ایرانی دهه 60 و 70
یه پسر تو فامیل ما
تا ۵ سالگی ته تغاری و عزیز خونه بود
باباش نمیذاشت زمین بشینه میگرفتش رو پاش
بعد داداش کوچیکش به دنیا اومد این کنار زده شد
ناخن میجوید
شب ادراری گرفت
خیلی وحشیانه به خاطر این کارا تنبیه میشد
الانم زندگی خوبی نداره
من نوزادی بچگی نوجوانی و جوانی وحشتناکی و دارم میگذرانم :|
ولی هرچی از بدبختی تعریف کنی بدبختی میاد سراغت
ولی من هر روز خداروشکر میکنم
من
جنگ و وعوا های وحشتناک مادر و پدرم
انقدرررر بد بود که حتی نمیتونم تعریف کنم
دوستم
بالاش معتاد بوده و شراب خوار . مادرش رو جلو چشم بچه ها می زده . فیلم های مستهجن تو خونه می آورده .یکی از بچه ها جلو چشم بقیه تصادف می کنه و می میره
منو تنهاییهام ............
من نوجوونی بدی داشتم دوران راهنمایی
حمله استرسی گرفتم از دست دخالت های خانواده پدری و دعواهای پدر مادر
البته ب برادرم کم وبیش میرسیدن.ولی من نه.حسرت ی دوچرخه هنوزم تودلمه.وقتی حرف بچگی ميشه الکی ميگم منم داشتم😢
من فقط از نظر مالی وقتی میدیدم مامانم همش مجبوره قرض کنه دلم میگرفت
و اینکه سختگیری های زیادش، منو کمرو و بدون اعتماد بنفس کرده ترسو کرده
الان متاسفانه گاهی میبینم همون روش رو دارم رو پسرم پیاده میکنم و نگران میشم برای ایندش
فقط از خدا میخوام تو تربیتش کمکم کنه و باید خودمو تغییر بدم میدونم اما گاهی از دستم در میره
من توسن خیلی کم 13 ویا 14سالگی بود فهمیدم کی ب کیه.دشمناموشناختم باهرحرف وحدیثی خون گریه کردم .بدنم خسته بود نه تنها دایی هام زده بودنم حرف هاوتهمتهاشونم همیشه بود .امابقران منو تااینجاخدانگه داشت وبه امام حسین قسم چنان تاوان دادن که اونجافهمیدم تکیه گاهی محکم .بهترین و باغیرت ترینم خدا رو فراموش کرده بودم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
29 ثانیه پیش
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
