2733
2734
عنوان

داستان بارداری من با میکرواینجکشن

58986 بازدید | 124 پست

می‌خوام داستان بارداری‌ام رو از اول بنویسم، چون قبلا تو تاپیک‌های جداگانه نوشتم، و بهم پیشنهاد دادن همه رو توی یه تاپیک بنویسم. واسه همین ممکنه برای اونایی که قبلا خوندن تکراری باشه.

اولین قدم برای انتخاب نقش مادری از مرداد سال ۹۶ شروع شد. سفر به کوش‌آداسی برای آخرین لذت‌های آنچنانی که ممکن بود بعد از مادر شدن دو سه سالی مجبور بشم دورشون رو خط بکشم. وقتی از سفر برگشتم قلم رو برداشتم و شروع کردم به خط کشیدن. اولین چیزی که دورش خط کشیدم ناخن های کاشته بلند و قرمزم بود که خیلی دوستشون داشتم. قدم دوم انتخاب رژیم غذایی مناسب. نه اینکه رژیم ویژه ای بگیرم، نه. فقط گشتم ببینم چه چیزایی رو باید به خورد و خوراکم اضافه کنم و چه چیزایی رو باید حذف کنم. به عنوان مثال شیر شد همدم هر روزم و البته یه سری مکمل مثل ویتامین ث و سلینیوم و امگا۳ و زینک و ...

قدم بعدی حل مسئله کمر درد بود که بعد از دکتر و عکس و ام‌آر‌آی فهمیدم دیسک مهره ۴و۵ دارم. یه سری دارو و بعدم فیزیوتراپی و مراقبت واسه جلوگیری از عود کردن درد.

مرحله بعد دندانپزشکی و انجام امور مربوطه

و مرحله آخر رفتن پیش دکتر زنان واسه کنترل‌های پیش از بارداری. آزمایش‌های لازم، سونوگرافی، پاپ‌اسمیر، و البته عکسِ نفرت انگیزِ رنگی از رحم که تا وقتی زنده‌ام خاطره‌اش از ذهنم پاک نمیشه. یه آزمایش خون و اسپرم هم واسه همسرم نوشت.

خلاصه یه پرونده درست کردم از تمام مدارک پزشکی و برگشتم پیش دکترم. دکتر هم همه پرونده رو چک کرد و گفت همه چیز عالیه. هیچ مشکلی نداری جز اینکه یه کم تری‌گلیسیرید‌ت بالاست، کمتر روغن مصرف کن. و سعی کن یه کم وزن‌ات رو بیاری پایین. یه پولیپ هم داری تو رحم که چیز مهمی نیست و کاری بهش نداریم. هیچ کدومتون هیچ مشکلی ندارین. برین اقدام کنین. گفتم چون سن‌ام بالاست و ممکنه بعدش فرصت یا امکان بارداری مجدد نداشته باشم دلم می‌خواد دوقلو باردار بشم. راهی هست؟ گفت یه قرص بهت میدم و دستور مصرفش رو بهم داد که حالا بماند که بعدا که تو اینترنت سرچ کردم دیدم هیچ ربطی به دوقلو شدن بچه نداره 😂😂

خلاصه، آبان ماه بود که با قلبی آرام و روحی مطمئن از اینکه با اولین اقدام قراره مادر بشم قرص‌ها رو خوردم و کیت تخمک‌گذاری گرفتم و در وقت لازم اقدامات لازم رو انجام دادم. دو هفته بعد مدام در حال خوندن در مورد علائم بارداری و پیدا کردنشون تو وجود خودم بودم که یهو پریود از راه رسید و سورپرایزم کرد. 😐پس چی شد. چرا نشد. ما که همه چیو رعایت کردیم. با برنامه پیش رفتیم. حتی روز تخمک‌گذاری رو هم پیدا کردم. دکتر هم گفته بود فولیکول خیلی خوبی دارم. الان که یاد اون روزا میفتم خنده‌ام میگیره. فکر میکردم همه چیز بستگی به تصمیم من داره و همین که تصمیم بگیرم باردار بشم پووووووف بچه ظاهر میشه.

رفتم پیش دکتر انگار یه موبایل خریدم بردم خونه کار نکرده، خانم دکتر پس چرا نشد؟ 😂😂

دوز قرص رو دو برابر کرد و گفت نیمه سیکل برم سونو گرافی و تاریخ دقیق تخمک‌گذاری که معلوم شد فلان آمپول رو بزنم و برم تو کار بچه‌سازی. مو به مو دستورات دکتر رو انجام دادم و آذر ماه هم به این منوال گذشت و دوباره دو هفته بعد از تخمک‌گذاری همدم چندین ساله من یعنی پریود از راه رسید. 

ای بابااااا داستان چیه؟ دیگه آمپول هم که زدم. عکس و سونو و آزمایش هم که میگن مشکلی ندارم. پس موضوع چیه؟ دوباره رفتم پیش دکتر که دکتر جان چه نشستی که من دوباره پریود شدم. 

سیکل دی ماه ۹۷ به این شکل شروع شد. همون قرص ها به اضافه یه آمپول محرک تخمک‌گذاری و بعد نیمه سیکل سونوگرافی واسه تعیین تاریخ تخمک‌گذاری و بعد یه آمپول دیگه واسه باز شدن فولیکول و بعد دیگر اقدامات لازم. به اضافه اینکه دکتر گفت اگه این سیکل هم جواب نگرفتی برو پیش فوق تخصص نازایی. 🤔

خودش میگه همه چی رو‌به‌راهه و مشکلی نیست بعد میگه برو پیش متخصص نازایی. بابا این دکتره اصلا اینکاره نیست. از اول باید میرفتم پیش یه دکتر درست و حسابی. تصمیم گرفتم اگه این سیکل هم جواب نگرفتم برم پیش دکتر خواهرم.

تا اینجای کار ثمره این قرص و آمپول‌ها مقادیر زیادی جوش پایین هر دو گونه تا زیر فک و کمی از گردن بود. از اون پوست صاف و بی لک و قشنگی که همیشه بدون کرم پودر و آرایش پزش رو میدادم دیگه خبری نبود. شبیه دون دون شده بودم. ولی به خودم دلداری میدادم وقتی باردار بشم و مصرف این داروها متوقف بشه همه چیز برمیگرده به حالت قبل. 

سیکل دی ماه گذشت و من دوباره پریود شدم ولی با یه اتفاق عجیب. به طرز عجیبی روز اول پریود به بو حساس شده بودم. از بوی غذا عق میزدم. من، بزرگ شکموی خانواده، که بوی غذا بهم میخورد حتی اگه سیر بودم ضعف میکردم، حالا بوی غذا بهم میخورد عق میزدم. چه حال بدی بود. ولی چه حال غریبی هم بود در عین حال. نکنه حامله‌ام. 

رفتم سراغ رفیق قدیمی و همه چیز دونِ خودم جناب گوگل. گوگل جان گفت احتمال داره در ابتدای بارداری به علت پروسه لانه‌گزینی کمی خونریزی وجود داشته باشه که در واقع پریود نیست و به خونریزی لانه‌گزینی معروفه. در ضمن واسه همه اتفاق نمیفته و ممکنه تو بعضیا این اتفاق بیفته. کلی امیدوارم شدم که حتتتتتما حامله‌ام. وگرنه دلیل این حال بد چیه؟ با این حال رفتم پیش دکترِ خواهرم، تا اگه موضوع خونریزی لانه‌گزینی نبود و واقعا پریود شده بودم سیکل بعدی رو از دست ندم‌.

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

دکتر جدید با گرفتن یه شرح حال و تایید کارهایی که پزشک اول تجویز کرده بود و اشاره به موضوع پولیپ رحم و تاکید بر بی‌اهمیت بودنش و ضمن تکرار همون داروها و همون روش درمان تاکید کرد که حتتتتما برم پیش متخصص نازایی. به دلیل اینکه یکی از علل نازایی عوامل ناشناخته‌اس و با اینکه همه چیز در آزمایشات و چک‌آپ های پیش از بارداری خوب به نظر میرسه ولی عللی هستند ناشناخته، که به هر حال هستند‌. و چون من به دلیل بالا بودن سن فرصت آزمون و خطا نداشتم، بهترین گزینه رفتن پیش متخصص نازایی بود. گفت فقط واسه اینکه این سیکل رو از دست ندی همین روش رو مجددا پیش میریم ولی حتما یا برو رویان یا برو ابن سینا. 

سیکل بهمن ۹۷ در حالی شروع شد که تازه اثاث آورده بودیم خونه جدید و یه سفر مشهد به همراه پدر و مادرم در پیش داشتیم. زمان تخمک‌گذاری دقیقا تو سفر بود و ما یه روزمون رو اختصاص دادیم به رفتن به بیمارستانی در مشهد و انجام سونوگرافی و فرستادن جوابش برای دکتر که آیا آمپول این سیکل رو بزنم یا نه؟ و یه حسی بهم میگفت اینجا، تو شهر امام رضا، شاید واقعا قسمت این بوده که به این نقطه برسم و اینجا باردار بشم. ولی دکتر با دیدن جواب سونوگرافی و سایز ۲۶ فولیکول گفت آمپول رو نزنم که احتمال داره به کیست تبدیل بشه. و اینجوری شد که اون آمپول هنوز تو در یخچاله 😕

سیکل بهمن هم بی فایده و بی نتیجه و بی ثمره به پایان رسید و باز هم پریود.

2728

بعد از پریود شدن در بهمن ۹۷ تصمیم قطعی‌مون رو واسه رفتن به پژوهشگاه رویان گرفتیم. زنگ زدم و نوبت گرفتم. نوبت گرفتن در رویان برای اولین مراجعه فقط تلفنی انجام میشه و در اولین مراجعه حضور همسر و همراه داشتن شناسنامه‌ها جزو شرایط و قوانینه.

روز ۷ اسفند ۹۷ مصادف با تولد حضرت فاطمه و روز زن و روز مادر ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شدیم و راهی رویان شدیم تا در روز مادر اقدامات جدید واسه مادر شدن رو شروع کنم. لازمه مراجعه به رویان صبوری زیاده. چون کلا همه چیز اونجا زمان بر و وقت گیره. ولی در عین حال همه چیز رو اصول و برنامه‌اس و از الف تا ی کارت رو پیگیری و چک می کنن. دکتر تغذیه برای کاهش وزن، دکتر غدد برای کنترل تیروئید، آزمایشات و سونوگرافی تکمیلی، آزمایش اسپرم همسر که البته این بخش با کلی خنده😂 و خاطره همراه شد.

دکتر تغدیه گفت باید وزنت رو بیاری پایین و دکتر غدد گفت سه ماه یه بار باید تیروئیدت رو چک کنیم که هر وقت لازم شد دارو رو شروع کنیم. جواب آزمایش‌ها و سونوگرافی رو همون روز دادن و هر دومون دوباره رفتیم پیش دکترهامون و دستورات لازم رو گرفتیم. به من گفتن پولیپ داری و احتمالا باید عمل بشی. این همون پولیپی بود که دکترهای قبلی هم متوجه شده بودن. ولی گویا واسه شروع درمان ناباروری لازم بود قبل از هر کاری پولیپ از رحمم خارج بشه. واسه اطمینان از سایز و تعداد پولیپ روز ۸ پریود باید دوباره سونوگرافی انجام میدادم. به طرز عجیبی روز ۸ پریود من شد روز ۲۷ اسفند و تو شلوغی‌های ۴شنبه سوری. عجیب به این دلیل که زود پریود شدم. اگه فقط یه روز دیرتر اتفاق میفتاد روز هشتم میخورد به تعطیلات و یه سیکل از دست میرفت.

وقتی وارد اقدامات بارداری میشی و کار به مشکل میخوره، موضوع این نیست که امروز نشد فردا میرم، یا پس فردا، یا اصلا هفته دیگه. موضوع اینه که تو تصمیم گیرنده نیستی. بدنت تصمیم میگیره. همه چیز به تاریخ پریود ربط داره و اگه باهات یار نباشه یه روز و یه هفته عقب نمیفتی از مسیر. باید صبر کنی تا ماه بعد. واسه همین به طرز عجیبی بدنم همکاری کرد و من ۲۷ اسفند رفتم سونوگرافی و معلوم شد دو تا پولیپ دارم و باید عمل بشم. تاریخ عمل میشد روز یازدهم سیکل بعدی پریود که عملا تو تعطیلات عید بود که حتی اگه نبود هم اجازه عمل نداشتم. نمیدونم تشریفات الکی بود یا واقعا لازم بود ولی گفتن هر وقت وزنت مناسب بود و هم دکتر تغذیه اجازه عمل داد و هم دکتر غدد، اونوقت عمل می‌کنیم. دو هفته قبل از عید رژیم رو شروع کرده بودیم و خدا رو شکر جفت‌مون تونستیم تا روز ۱۱ سیکل اردیبهشت حدود ۱۰ کیلو کم کنیم.

داشتم میگفتم که دو هفته قبل از عید رژیم رو شروع کرده بودیم و خدا رو شکر جفت‌مون تونستیم تا روز ۱۱ سیکل اردیبهشت حدود ۱۰ کیلو کم کنیم. البته همسرم لازم نبود واسه عمل من وزن کم کنه 😂😂 ولی خودش دوست داشت از این فرصت استفاده کنه و رژیم رو با هم گرفتیم. با متوقف شدن روش‌های قبلی پروسه جوش زدن هم متوقف شد ولی هنوز لک‌ها و جای جوش‌ها روی صورتم جا خشک کرده بودن.

روز ۱۱ سیکل اردیبهشت ۹۸ یکی از روزهای ماه رمضان بود که با اجازه دکتر غدد و دکتر تغذیه رفتیم رویان واسه عمل پولیپ. عمل راحتی بود البته با بیهوشی انجام شد، شاید واسه همین راحت بود. یه پولیپ ۸ میلیمتری و یه پولیپ ۷ میلیمتری از جایی که قرار بود خونه نی‌نی باشه درآوردن. مدت‌ها پیش با سرچ‌ها و تحقیقاتی که کرده بودم با دو تا قرص مکمل کمک باروری آشنا شده بودم به اسم فرتیل‌اید و اووابوست واسه بهبود کیفیت تخمک. با کلی گشتن و داروخانه‌های مختلف سر زدن بالاخره پیداشون کرده بودم و دکتر هم خوردنشون رو تایید کرد.

یه بار دیگه، یه امید دیگه. احساس می‌کردم حتما دلیل باردار نشدن من همون پولیپ‌های ریز و موذی بودن که الان دیگه اونجا نیستن تا جای نی‌نی رو تنگ کنن، اون قرص‌ها رو هم که دارم میخوردم، ماه رمضان هم که ماه رحمت و نعمته، پس حتما این بار باردار میشم.

با این حال دکتر شروع سیکل میکرواینجکشن رو تجویز کرد. دلم می‌خواست شروع نکنم فعلا. حداقل یه سیکل. شاید خودم باردار شدم. چه کاری بود، اگه خودم میتونستم باردار بشم برم بدنم رو دستکاری کنم. از اون طرف بدم نمیومد سیکل رو شروع کنم به این امید که دوقلو باردار بشم. دکتر گفت روز ۲ یا ۳ پریود بیا اینجا واسه شروع سیکل میکرو. تعطیلات خرداد ۹۸ مصادف شد با تعطیلات عید فطر. تصمیم گرفتیم بریم کیش یه آب و هوایی عوض کنیم‌. حساب کردم دیدم روز قبل از تعطیلات روز ۲۳ پریودم میشه. کوتاهترین سیکل‌ام طبق تاریخ‌هایی که یادداشت کرده بودم ۲۶ روز بود. با این حساب روز سوم پریود میشد بعد از تعطیلات. واسه همین با خیال راحت رفتیم سفر. ولی از اون وقت‌هایی بود که بدن همکاری نکرد. اولین روز سفر پریود شدم و روز دوم و سومم شد ۵شنبه و جمعه. درست وسط تعطیلات، که البته همیشه تو تعطیلات پیوسته یه روز رو اعلام می‌کنن که برای انجام خدمات حضور دارن. ولی قسمت اینجوری بود که ما بریم سفر و باز من احساس کردم شاید قراره خودم باردار بشم. شاید کار خدا بوده. شاید قراره همه چیز طبیعی پیش بره. اگه نشد ماه بعد سیکل درمان رو شروع می کنم.

خرداد هم بدون اتفاقی که منتظرش بودیم گذشت و رفت و وارد ماه تیر شدیم.

شروع سیکل میکرو

با شروع سیکل پریود تیر ۹۸ وقت سونوگرافی گرفتم و سیکل درمان میکرواینجکشن رو شروع کردم.

۱۱ تیر ۹۸-سونوگرافی روز سوم سیکل

بعد از سونو دکتر داروهای محرک تخمک‌گذاری تجویز کرد. 

آمپول گنال‌اف تزریق زیر جلدی دور ناف - آمپول منوپور عضلانی

از بعد از عمل پولیپم هم قرص فرتیل اید رو به مدت یک ماه مصرف کرده بودم و بعد از تموم شدنش قرص اووابوست رو شروع کرده بودم. این دو تا قرص مکمل تقویت کیفیت تخمک هستن و ربطی به پروسه درمان نداشتن. صرفا یه مکمل تقویتی بودن که دکتر گفت خوردنش خوبه.

آمپول ها رو بین ساعت ۴ تا ۷ بعدازظهر تزریق کردم.

۱۵ تیر ۹۸-سونوگرافی روز هفتم سیکل

حدود ۱۵-۱۶ تا فولیکول داشتم که دکتر گفت هنوز سایزشون مناسب نیست. سایزها بین ۷ تا ۱۰ و ۱۱ بود. واسه همین به مدت دو روز تکرار گونال‌اف و منوپور رو دوباره تجویز کرد به اضافه اینکه صبح هم به مدت دو روز آمپول ستروتاید واسه تزریق زیر جلدی دور ناف اضافه شد. و قرار شد بعد از تزریق این داروها دوباره برم سونوگرافی که میشد روز نهم پریود. 

۱۷ تیر ۹۸ -سونوگرافی روز نهم از سیکل

سه تا ۱۴ دو تا ۱۳-دو تا ۱۲-یه دونه ۱۱ -یه دونه ۱۰

مجموع فولیکول های مشاهده شده از دو تخمدان بود. تعداد و سایزشون با توجه به اینکه روز نهم سیکل هستم به نظر خودم بد نیست. ۹ تا فولیکول که ۷ تاشون به نظر خوب میان. البته به نظر من. دکتر گفت دوباره آمپول‌ها رو تکرار کنم و ۴شنبه که میشه روز ۱۱ سیکل بیام سونو.

۱۹ تیر ۹۸ -سونوگرافی روز یازدهم از سیکل

سه تا ۱۷-دو تا ۱۶-یه دونه ۱۵-یه دونه ۱۴-یه دونه ۱۳-یه دونه ۱۲


دکتر گفت با توجه به سنی که داری خیلی خوبه. و گفت شنبه صبح به همراه همسر بیا واسه پانکچر. گفت هایپر نشدی و احتمالا بعدش به فاصله ۵ روز انتقال انجام میشه ولی بستگی به نظر دکتر جراح داره. گفت دکتر خودت بلاستوسیت رو پیشنهاد داده یعنی جنین ۵ روزه برای اینکه ریسک کمتر بشه و شانس موفقیت بیشتر بشه. ( گویا جنین رو بین روزهای ۳ تا ۵ انتقال میدن و اینجوری که من فهمیدم جنین ۵ روزه واسه شرایط من مطمئن تره )

دوباره یه سری دارو داد. گونال‌اف و منوپور واسه عصر، فردا صبح‌اش ستروتاید و فردا شب‌اش راس ساعت ۱۱:۵۰ و تاکید کرد که حتما راس ساعت ۱۱:۵۰ دو تا آمپول زیرجلدی دور نافی دیگه به اسم اویترل تزریق کنم. روز جمعه به خوشی و ریلکسی بگذره و حمام کنم و شام سبک بخورم و شنبه صبح ساعت ۹:۴۰ اتاق عمل IVF حاضر باشم. و البته بدون لاک و آرایش.

2740

وقتی تصمیم میگیرین ivf یا میکرو بشین و سیکل درمان رو شروع میکنین، حتی وقتی که بیمه تکمیلی دارین و خیالتون از بابت هزینه‌ها راحته، باید حتما هزینه سیکل درمان رو از مرکزی که قراره اونجا درمان رو انجام بدین بپرسین و مبلغش رو آماده داشته باشین. چون به هر حال هیچ بیمه‌ای پول رو اول کار به شما نمیده و تا به دستتون برسه ممکنه گاهاً یک ماه هم طول بکشه. 

من خلاصه‌ای از هزینه‌های خودم رو با عکس داروهام تو این پست میذارم تا یه محدوده‌ای از قیمت داروها در تیر ماه سال ۹۸ دستتون بیاد. البته همه اینها تقریبی هستن. چون به عنوان مثال من روز چهاردهم سیکل آماده پانکچر بودم. ولی اونجا خانوم‌هایی رو دیدم که روز هفده یا هجده سیکل بودن و هنوز پانکچر نشده بودن. این به این معنیه که باید روزهای بیشتری دارو مصرف میکردن و این یعنی هزینه بیشتر.

آمپول گنال‌اف هر عدد ۳۱۵۰۰۰ تومن

آمپول منوپور عضلانی هر عدد ۷۵۰۰۰ تومن

آمپول ستروتاید هر عدد ۹۸۰۰۰ تومن

آمپول اویترل هر عدد ۸۲۰۰۰ تومن

دو تا مکملی هم که خودم تهیه کرده بودم جزو داروهای درمانی نبودن و اصراری به تهیه‌شون نبوده ولی من قیمت‌هاشون رو میگم.

فرتیل اید ۳۹۵هزار تومن

اوابوست ۴۵۰هزارتومن

این دو تا قرص مکمل تقویت کیفیت تخمک هستن و ربطی به پروسه درمان نداشتن. صرفا یه مکمل تقویتی بودن که دکتر گفت خوردنش خوبه. اینجوری که من راجع بهشون خوندم تو سیکل درمان ivf و میکرو واسه کمک به موفقیت سیکل بعضی دکترها تجویز می‌کنن.

برای عمل پانکچر و انتقال هم ما در تیر ۹۸ مبلغ حدوداً ۳۸۰۰ هزینه کردیم، که به من گفتن اگه هایپر بشی حدود ۱۲۰۰ هزینه فریز کردن جنین هم اضافه میشه که چون من هایپر نشدم و ۵ روز بعد انتقال انجام شد هزینه فریز هم نداشتیم. 

در مجموع حدود ۷ میلیون تمام هزینه‌های میکرو اعم از دارو و سونوگرافی‌ها و پانکچر و انتقال شد.

اون دو تا قرصی که خودم گرفته بودم حدود یک میلیون شد و حدود یک میلیون هم هزینه عمل پولیپم بود که در مجموع از شروع درمان در رویان تا انجام عمل انتقال یه چیزی حدود ۹ تا ۱۰ میلیون برای ما تمام شد.

پانکچر


شنبه ۲۲ تیر ۹۸

روز چهاردهم از سیکل پریود

روز ۵شنبه ۲۰ تیر (که از قضا تولد همسر جان بود و رفتم محل کارش سورپرایزش کنم و بعدش خونه مادر همسر و استرس واسه پیدا کردن موقعیت مناسب، واسه تزریق آمپول‌ها، راس ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه) هم گذشت .

جمعه ولی به ریلکسی کامل گذشت. کلا تو خونه ولو بودیم و خوش گذروندیم و فیلم دیدیم و خوابیدیم.

صبح روز شنبه راهی رویان شدیم. مرحله اول این بود که صدا کردن با همسر جان بریم واسه نمونه اسپرم. البته میتونست تنها بره ولی من دوست داشتم با هم بریم. آخه قرار بود بچه دار بشیم. نمی‌خواستم هیچی‌اش شبیه بچه‌دار شدن نباشه. البته باید گرفتن نمونه اسپرم بدون مداخله من انجام میشد ولی دلم می‌خواست قبلش مثل هر زوج دیگه‌ای در چنین شرایطی حداقل آغوش و بوسه و ابراز عشق داشته باشیم. بعد از گرفتن نمونه اسپرم نوبت من شدم که برم اتاق عمل آی‌وی‌اف واسه پانکچر. خیلی خونسرد و ریلکس بودم. با خانومایی که اونجا بودم گپ زدم. از تجربیات و خاطراتشون گفتن. تقریبا تنها شخصی که اولین تجربه پانکچر رو داشت من بودم. بقیه دفعه دوم یا سوم بود که پانکچر میشدن. یکی تخمک مناسب نداشته قبلا، یکی انتقال داده بود، ناموفق بود. خلاصه با اینکه تقریبا من بزرگترین شخص اون جمع بودم ولی احساس می کردم نتیجه میگیرم. و بالاخره نوبت من شد. خوابیدم رو تخت. سرم وصل کردن و یه ماسک گذاشتن رو صورتم. داشتم با دکتر حرف میزدم که.... یهو از خواب بیدار شدم. وای که چقدر بیهوشی خوبه. اصلا اصلی‌ترین دلیل من واسه نداشتن استرس همین بیهوشیه. بر عکس دفعه پیش اصلا درد نداشتم. حالم خیلی خوب بود. کمپوتم رو که خوردم و یه کم حالم جا اومد گفتن که به همسرم بگم بره داروهام رو بگیره. داروها رو که آورد دستور مصرفش رو بهم دادن. شیاف واژینال اندومترین. روزی سه عدد. صبح ظهر شب. و اینکه سه شنبه ساعت نه صبح بیام واسه تعیین وقت انتقال. گفتن احتمال داره همون روز برام انتقال بدن احتمال هم داره بگن برو پنج‌شنبه بیا. من ولی فکر کنم که بگن برو پنج‌شنبه بیا. چون دکترم گفته بلاستوسیت. و بلاستوسیت یعنی جنین پنج روزه. در صورتی که سه‌شنبه میشه سه روز. خلاصه. تخمک‌هام رو گذاشتم اونجا و اومدم بیرون و با همسر راهی خونه شدیم. وقتی رسیدیم خونه تقریبا دل دردم به اوج خودش رسیده بود. از شدت درد دولا دولا راه میرفتم. و حدود ساعت ۸ شب از شدت درد ترجیح دادم برم بخوابم. دل درد از عوارض بارز پانکچر بود. صبح که بیدار شدم خیلی بهتر بودم‌‌. شیاف ها رو شروع کرده بودم. یدوفولیک رو هم ادامه دادم. یکشنبه هم رفتم سر کار. حالم هم کاملا خوب بود.

آی‌وی‌اف و میکرو تو تمام مراحل شبیه به هم هستن و تنها فرقشون در زمان انجام لقاح در آزمایشگاهه. تو آی‌وی‌اف تخمک و اسپرم رو در کنار هم قرار میدن تا خودشون لقاح رو انجام بدن. ولی تو میکرو اسپرم رو به داخل تخمک تزریق می‌کنن. اینکار شانس موفقیت لقاح رو بالا میبره. به خصوص واسه خانومایی مثل من که به دلیل سن بالای تخمک‌ها و ضخیم شدن پوسته تخمک‌ها عمل نفوذ واسه اسپرم‌ها سخت میشه. 

روز پانکچر بهم گفتن ۶ تا تخمک داشتم. دوشنبه رو با این فکر که الان چند تا از تخمک‌ها جوجه شدن و چند تا رو انتقال میدن و واااای کاش دوقلو بشه و ... گذروندم.

شب سه شنبه دو قاشق نشاسته تو آب حل کردم و خوردم. از روز پانکچر به این طرف هم هر شب کیسه آب گرم میذاشتم رو رحمم. روزی هم یکی دو قاشق ارده شیره می‌خوردم. هیچ دکتری بهم نگفت این کار‌ها رو بکنم. هیچ جا هم منبع علمی براش پیدا نکردم. ولی طی وب‌گردی‌هام به این نکات رسیدم. مطمئن هم نیستم واقعا تاثیر داشته باشه. ولی از اونجایی که ضرری هم نداره انجامشون دادم.

سه‌شنبه ۲۵ تیر ۹۸

ساعت ۹‌صبح جلوی در اتاق عمل آی‌وی‌اف بودم. بهم گفتن باید برم جنین شناسی بپرسم چند تا جنین دارم و انتقالم کی انجام میشه. رفتم جنین شناسی. برای اولین بار تو تمام این روزها، تمام این روزهای هفتم اسفند ۹۷ تا ۲۵ تیر ۹۸، برای اولین، در عرض چند ثانیه، استرس تمام وجودم رو گرفت. تو فاصله پرسیدنم از منشی، گفتن شماره پرونده‌ام به منشی، رفتن منشی به داخل و پرسیدنش از جنین شناس و برگشتنش پیش من که کل این زمان شاید به دقیقه هم نرسید و اگر هم رسید شاید یک دقیقه و چند ثانیه بود، تمام وجودم پر از استرس شد و پر از یه صدایی که میگفت هیچی. هیچ جنینی تشکیل نشد.

هر چی تو این ثانیه‌ها سعی کردم به این موضوع فکر نکنم و انرژی‌ام مثبت باشه نشد. صدا در من میپیچید و می‌گفت شما هیچ جنینی ندارین.

تا بالاخره صدای منشی اون صدا رو ساکت کرد و گفت ۴ تا جنین دارین، ۵شنبه ۸صبح اتاق عمل باشین واسه انتقال 😭😭😭 نیشم تا بناگوش باز شد و چشمام خیس شد. گفتم چند تا انتقال میدین؟ گفت همون ۵شنبه مشخص میشه.

و من،

من دیگه من نبودم. یه پرنده کوچیک با یه قلب پر از هیجان بودم که پرواز می‌کردم به سمت ماشین تا خودمو برسونم تو ماشین و بتونم به پدر بچه‌هام زنگ بزنم و خبر پدر شدنش رو بهش بدم. 👼👼👼👼

بعدش به خواهرم زنگ زدم و باهاش قرار ۵شنبه رو گذاشتم. چون نیازی به حضور همسر نبود و فقط لازم بود یه همراه داشته باشم

زندگی در رویان


زندگی در رویان به شکل دیگه‌ای جریان داره که با شروع و ادامه روند درمان در رویان هر چقدر که واسه ما تهرانی‌ها سخت باشه واسه اونایی که از راه دور میان به مراتب سختتره. وقتی که سیکل میکرواینجکشن رو شروع کردم و در کنار مصرف داروها تقریبا یه روز درمیون میومدم سونوگرافی و هر بار یه نصفه روز و گاهی بیشتر از یه نصفه روز وقتم رو میگرفت، برای اینکه انگیزه ام رو از دست ندم و خستگی مرددم نکنه گاهی میرفتم توی حیاط یه چرخی میزدم. وقتایی که صبح زودتر میومدم، بعضی‌ها که روی نیمکت‌ها خوابیده بودن و هنوز بیدار نشده بودن رو میدیدم. یا اونایی که داخل محوطه زیرانداز انداخته بودن و داشتن صبحانه می‌خوردن و بعد از صبحانه زیرانداز و وسایل رو جمع می‌کردن و کنار بقیه وسایل تو چمدان جا میدادن و بعد چمدون به دست راه میفتادن داخل ساختمون.

وقتایی که یه کیف دستی میگرفتم دستم و از این واحد به اون واحد میرفتم و با خودم فکر می‌کردم " ای بابا چه اسیری شدم" یهو یکی از این چمدون به دستا رو میدیدم که دیشب مثل من، تو تخت نرم خونه‌شون نخوابیده و معلوم نیست چند روزه اینجوری اسیره، چون هزینه‌های درمان اونقدر بالا هست که احتمالا نتونن واسه هتل و مهمانسرا و ... هزینه کنن. 

اومدن به رویان و زندگی در رویان سختی داره، هزینه داره، و خستگی داره.

گاهی روحت مچاله میشه وقتی بعد از اینهمه اومدن و رفتن به هیچ میرسی و گاهی روحت پرواز می‌کنه وقتی اونایی رو میبینی که آزو اسپرم و بی‌تخمک بودن و نتیجه گرفتن. اونم چی؟ دو قلو، سه قلو و حتی بیشتر😊😊

همین دو روز پیش یه خانومی برام تعریف کرد خاطره یه خانوم دیگه رو که شوهرش آزو اسپرم بوده و خود خانوم هم تخمک های خیلی ضعیف و بی کیفیت داشته. ولی ۵ تا جنین تشکیل شده بود و هر ۵ تا رو براش انتقال دادن چون گویا معمولا تو اینجور شرایط احتمال داره که حتی یه دونه از پنج تا هم نگیره. ولی در کمال ناباوری هر پنج تا گرفته بودن و دکترا مجبور شدن دو تا از جنین ها رو با آمپول از بین ببرن 😂😂 اینجاست که میبینی فضل پروردگار چه می‌کنه با دانش و علم بشری و برنده اونیه که توکلش رو از دست نمیده.

انتقال_قسمت اول


۵شنبه بیست و هفتم تیر ۹۸

روز نوزده سیکل

۸صبح من و خواهر رسیدیم رویان. من گرسنه بودم چون نمیدونستم باید ناشتا باشم یا نه. واسه همین ناشتا اومده بودم تا اول سوال کنم بعد برم صبحانه بخورم. گفتن لزومی به ناشتا بودن نیست و فقط باید مثانه نیمه پر باشه. رفتیم بوفه رویان. املت سفارش دادم و با هم املت خوردیم. میدونستم که واسه انتقال بیهوش نمی‌کنن. واسه همین گفتم یه چیزی بخورم که اگه درد داشت جون داشته باشم تحمل کنم. تا املت حاضر بشه و بخوریم و برگردیم بالا ساعت شده بود ۸:۳۰

رفتم داخلل. گفتن وسایل اضافه‌ات رو بده همراهت و خودت با وسایل اتاق عمل بیا داخل. کیفم رو دادم به خواهرم و خودم با ساک اتاق عمل و یه بطری آب معدنی کوچیک رفتم داخل. البته همراه صبحانه یه بطری کوچیک آب معدنی خورده بودم و این یکی واقعا زیادی بود. اونجا هم بهم گفتن زیاد آب نخور چون تا یه ساعت بعدش نمیتونی بری توالت و اذیت میشی. 

تو اتاق انتظار نشستیم با بقیه خانوما تا صدامون کنن. یهو یکی اومد و اسم منو صدا کرد. گفتم منم. یکی دیگه هم همزمان با من گفت منم‌. 😳😳😳

یکی دیگه هم نام و هم فامیلی من اونجا بود که اونم انتقال داشت. صدامون کرده بودن تا دفترچه بیمه هامون رو نشون‌مون بدن تا بفهمن کی به کیه 😂😂

بعد هم رو دفترچه بیمه‌هامون شماره پرونده و نوع جنین رو نوشتن که قاطی نشیم. آخه اون یکی خانوم جنین‌اش فریز بود. ولی من جنین فِرِش داشتم. دوباره برگشتیم تو اتاق و حوالی ساعت ۹ بود که چند تامون رو صدا کردن. من و هم اسمم رو هم صدا کردن. گفتم دارین دو تامون رو با هم میبرین بچه‌هامون قاطی نشن😂😂 بچه های من نذارین تو دل اون 😂😂

گفتن نه. تو اتاق عمل جنین شناس اسم همسر و شماره پرونده‌تون رو دوباره میپرسه‌.

رو صندلی پشت در اتاق‌های عمل نشستیم. یه خانومی اومد با اشاره گفت یکی بره اینجا یکی بره اونجا یکی هم بره تو اون یکی. من سریع رفتم داخل اولین اتاق. روی صندلی معاینه خوابیدم. یه خانومی با یه سری کاغذ وارد شد. اسم همسرم و شماره پرونده‌ام رو پرسید. بعد رفت و دوباره اومد. گفت آماده باش دکتر داره میاد. تو اتاق ساعت بود. برای آخرین بار ساعت رو نگاه کردم‌. ۹:۰۵ دقیقه بود. دو سه نفر با هم اومدن داخل. یکی‌شون شروع کرد به آماده کردن واژن و باز کردن مسیرش واسه انتقال و من هم آی و وای می‌کردم از درد. اون یکی گفت گوش می‌کنی که بگم. گفتم بله اگه ایشون بذارن.

انتقال-قسمت دوم


گفت تو مانیتور میتونی جنین‌ها رو ببینی. یه مانیتور رو به روم بود که میدیدم یه حباب اونجاست که گویا رحمم بود. و یه جسم دراز و نازک هی میرفت و میومد و تو هر رفت و برگشت یه لکه خاکستری کوچولو از خودش به جا میذاشت.

گفت: ۶تا تخمک داشتی که ۵تاش قابلیت لقاح داشت. از اون ۵تا ۴تاش جنین شد. از اون ۴تا ۳تاش بلاستوسیت شد و ما امروز هر سه تا رو انتقال میدیم و دیگه جنینی نداری که فریز کنیم. سه تا لکه خاکستری همزمان با صحبت‌های دکتر یکی یکی وارد رحم من شدن.

بعد اون خانومی که داشت جنین ها رو انتقال میداد گفت تموم شد 😳😳

فکر نمی‌کردم اینقدر سریع انجام بشه. یعنی الان نی‌نی‌ها تو دلم هستن؟؟؟ باورم نمیشد. یهو مامان شدم 😂😂 مامانِ ۳تا نی‌نی 👼👼👼

دکترا که رفتن یه خانومی با یه تخت چرخ دار اومد و به گفت برم روی تخت. بعد منو برد به بخش. بخش که در واقع یه فضای مربع بزرگ بود که دور تا دورش تخت بود و وسط هم یه قسمت مربعی دیگه بود که پزشک و منشی و ... در رفت و آمد بودن. اینجا همون جایی بود که بعد از پانکچر هم آورده بودنم تا کامل به هوش بیام و سر پا بشم و تحویل همسرم بدن. ولی امروز کاملا به هوش بودم و احساس می‌کردم روی ابرها هستم. یکی یکی تخت‌های چرخدار رو آوردن و به ترتیب مامان‌های اون روز رو چیدن کنار هم 😂😂

قیافه همه‌شون شبیه من بود. یه لبخند کش دار رو لب همه بود که جمع نمیشد. یکی میگفت واسه من دو تا گذاشتن. اون یکی می گفت خدا کنه دو تاش بگیره اون یکی می‌گفت ایشالاااا و بعد همه میخندیدن. بین ساعت ۹ تا ۱۰ همه اون تعدادی که اومده بودن واسه انتقال کارشون تموم شده بود و از ساعت ۱۰ به بعد به همون ترتیبی که انتقال‌ها رو انجام داده بودن شروع کردن به مرخص کردن. ۱۰:۱۵ دقیقه منو صدا کردن. اومدن بالا سر تختم. مدارکم رو دادن و گفتن مرخصی. تو دفترچه‌ام برام ۵۰ تا شیاف اندومترین نوشته بودن واسه مصرف ۱۶ روز و یه آزمایش بتااچ‌سی‌جی به تاریخ ۱۲مرداد که میشد دقیقا ۱۶ روز دیگه و مدارک مربوط به بیمه تکمیلی. بعد وسایلم رو آوردن تا لباسام رو عوض کنم. راجع به استراحت پرسیدم. گفتن استراحت خاصی نداره‌. کار سنگین انجام نده. چیزی بیشتر از یک کیلو بلند نکن‌‌. و سه روز خونه باش. بعدش میتونی بری سر کار. پرسیدم رانندگی میتونم بکنم. گفتن آره. گفتن جواب آزمایشت که انشاالله مثبت شد اونوقت مراقبت کن بیشتر. الان خیلی مراقبت و استراحت خاصی نداره. رژیم غذایی خاصی هم نداره. ساکم رو برداشتم، دست جوجه‌هام رو گرفتم، اومدم بیرون.

از انتقال تا آزمایش بتا

از روزی که پانکچر شده بودم شیاف اندومترین استفاده می کردم. امروز هم بعد از انتقال دوباره بهم شیاف اندومترین دادن که تا روز آزمایش یعنی ۱۲مرداد ۹۸ استفاده کنم. شیاف اذیت کن و آزاردهنده‌ایه. آب میشه میاد پایین، حساسیت ایجاد می‌کنه، سوزش و خارش و کلافه‌گی. ولی شاید تحمل این شرایط بهتر از درد و آبسه و عفونت ناشی از تزریق آمپول پروژسترون باشه. البته من آمپول پروژسترون نزدم و اینایی که گفتم خاطرات اونایی بود که تو رویان باهاشون هم صحبت شدم. روز ۵شنبه بیست و هفتم تیر کلا تو خونه ولو بودم. در حد نیم ساعت پا شدم از تو تخت. بقیه‌اش رو فقط خوابیدم. شام هم همسر برام ماکارونی درست کرد 😋😋😋 چون گویا خوردن غذاهای نشاسته‌ای بعد از انتقال خوبه. از دو روز قبل از انتقال تا چند روز بعد از انتقال سعی کردم پای مرغ و نشاسته حل شده تو آب سرد رو روزی یه بار بخورم. حالا اگه فایده نداشته باشه ضرر هم نداره.

صبح جمعه بیست و هشتم تیر دست بچه‌ها رو گرفتیم و رفتیم خونه مامانم 👼👼👼 تا شب اونجا بودیم. ولی من ۸۰٪ زمانی که اونجا بودیم رو به بهونه کمر درد دراز کشیده بودم. به جز خواهرم و همسر برادرم هیچکس نمیدونه هنوز جریان رو.

شنبه و یکشنبه سر کار نرفتم و ترجیح دادم یه کم بیشتر خونه بمونم.

دوشنبه سی‌ویک تیر رفتم سر کار. روزی که بچه دوم برادرم هم به دنیا اومد.

با وجود اینکه چهار روز خونه بودم ولی شیاف کار خودش رو کرده بود. کاملا اذیت بودم و همه‌ فکرم این بود که چطور هفت هشت ساعت سر کار دوام بیارم. ولی یه فکری به ذهنم رسیده بود که یکشنبه عصر عملی‌اش کردم. رفتم نیم متر پارچه نخی سفید خریدم و باهاش مربع‌های حدود بیست و پنج در بیست و پنج درست کردم حدود دوازده تا مربع از یه پارچه نیم متری با عرض یک‌ونیم متر تهیه کردم، شستم، اتو کردم، و در ابعاد پد نوار بهداشتی تا کردم. تو یه نایلون تمیز گذاشتم تو کیفم. به محض اینکه شیاف برمیگشت سریع پارچه رو عوض میکردم، پارچه آغشته به شیاف رو همون موقع میشستم که خشک نشه. خودم رو هم با یه کوچولو شامپو بچه میشستم. روز دوشنبه رو به این منوال گذروندم. عصر که اومدم خونه تقریبا یادم رفته بود دارم شیاف استفاده می‌کنم. تاثیر اینکار بی نظیر بود. واقعا معضل شده بود برام ولی به راحتی حل شد. عصر به عصر که میرسیدم خونه دستمال‌ها رو دوباره میشستم و بعد از خشک شدن اتو می کردم و میذاشتم تو نایلون. یعنی حتی از لباس خودمم هم تمیزتر بود ماجرا 😂😂😂

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز