به بدترین شکل ممکن تموم شد 😥
الان چند روز بود داشتم برای امشب تدارک می دیدم
حدود سی تا از دوستامون دعوت کردم
از دیروز داشتم یکسره غذا و دسر اماده میکردم
خودم کیک پختم
براش یه انگشتر نقره که دوست داشت و یه پیراهن و شلوار و کراوات برای مهمونی امشب خریدم
صبح پسرمو بردم انزلی خونه ی مادرم گذاشتم که توی دست وپا نباشه
اومدم خونه کلی خونه رو تزیین کردم که حسابی سوپرایزش کنم
ولی خیلی بد جواب زحمتامو داد