2777
2789

آخه الان طلاق گرفته. 

خودمم. بچه دار نمیشم 




بچها تاپیک فانه چیزی نگید وگرن گیساتون میکشم  😄😀

برخی از ما فکر می‌کنیم دوام آوردن قویترمان می‌کند، اما گاهی قدرت در رها کردن است. 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

باشه تو خوبی

 کار های خیر کوچیکتون رو اینجا بگید تا یادبگیریم ازهم https://www.ninisite.com/discussion/topic/6411735/%D9%84%D8%B7%D9%81%D8%A7-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D9%88%DA%A9%D9%85%DA%A9-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86?page=1

😒😒😒😒😒

دوتا سقط داشتم کلی سختی و افسردگی کشیدم خیلی وقتا ناامید بودم حالا فهمیدم باردارم الانم که هم قرص میخورم هم امپول میزنم هم سرم هم شیاف که واسم بمونه میشه واسم دعا کنید که مشکلی پیش نیاد تنها دل خوشی زندگیم همین بارداریه دعام کنید ممنون🍀

وا😐😐😐

فرزندم، دلبندم، عزیزتر از جانم از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم... امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....

 الان انگشت بندازم دهنتو جر بدم خواهر 😂😂😂یا زوده

والدینی ک میگید دخترم باید تا قبل ۸خونه باشه    نیستی ببینی تا هشت چه میکنه این بازیکن.......‌‌....!                               😂😂😐میشه برای رسیدن ب اهداف وارزوهام ی صلوات بفرستی😢فرستادی بگو منم برات بفرستم😉پروفایل ادم اثر انگشت ادمه 😂😂😂برندار خانم 😂😂😂برندار         
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز