سلام عزیزم، خیلی متاسف شدم از فوت پدرت، خدا ان شاالله بیامرزتشون و ممنون که نوشتی این نکات رو. یک نکته خوب بود توی متنت که همه باید ازت یاد بگیریم:"از ته دلم حسرت میخورم که چرا قدر روزهای خوب زندگیم رو ندونستم و بجای فکر کردن به حرف شوهر و مادر شوهر و جاری ها لذت داشتن پدر رو نبردم و قدر خوشی ها و داشته ها و نعمت هارو ندونستم."
واقعا وقتی عمرمون تموم بشه، یک لحظه احساس می کنیم که چه روزهایی رو به بطالت و افکار بیخود گذروندیم، پر میشیم از حسرت، حسرتی که دیگه نمی تونیم جبرانش کنیم.واقعا فلسفه زندگی ما این افکار نیست، شان ما بالاتر از درگیری با دیگران هست. جمله ای یکبار منو خیلی متحول کرد، گفته بود روزی که می خواهیم بمیریم، در لحظه مرگ، اون آدمی که هستیم، اون آدمی رو ملاقات میکنه که می تونستیم باشیم و این حسرت هست که مارو میکشه.
ما آفریده شدیم تا عشق و خوبی و درستی رو رواج بدیم، بهترین و تواناترین من مون رو به دنیا نشون بدیم، به راه های مختلف، یکی با بچه های خوبی که تربیت میکنه، یکی با اختراع و اکتشافاتی که زندگی مردم رو بهتر میکنه.حالا می پردازیم به مشکلت و باورهای غلطی که موجب این حال شده برات.