مریم جان بذار من تجربه ی شخصیمو بگم
اول اینکه اصلا نترس طلاق به این راحتی ها هم نیست پای مهریه و نفقه که بیاد وسط قشنگ میشینه سر جاش
من تازه ازدواج کرده بودم که سر هر دعوای کوچیکی همسرم می گفت طلاق، من تازه ۲ ماه بود عروسی کرده بودم که یه شب شوهرم گفت فردا برو خونه بابات تا تکلیفتو روشن کنم ولی من فردا صبحش بدون اینکه به کسی بگم رفتم پیش یه وکیل! راستش اولین بارم بود و خیلی شانسی رفتم پیش اون وکیل شرایط طلاقو به طور کامل برام شرح داد. خلاصه عصرش خودم برگشتم خونه و باز شوهرم همین حرفو میزد و من سعی می کردم روی خودم کار کنم تا قوی بشم.
آخرین باری که گفت برو خونه بابات تا تکلیفتو روشن کنم وسایلمو جمع کردم و جلو روش رفتم فکر می کرد دارم میرم واسه قهر ولی واقعا داشتم میرفتم برا طلاق!
از فرداش بدون اینکه حتی به پدر و مادرم چیزی بگم که احیانا مانعم بشن افتادم دنبالم کارای دادگاه
چنان بلایی سرش آوردم که به توبه افتاد
اول یه وکیل توپ گرفتم کلی پول ازم گرفت ولی خداروشکر یه مقدار پس انداز داشتم یه مقدارم پدرم کمکم کرد ولی دیگه از هیچی نترسیدم و تا تهش رفتم
تو مرحله ی آخر به اصرار هزار نفر و التماس شوهرم برگشتم
اون شد بار آخرش که بگه طلاق! الانم تا مثلا از دستش ناراحتم میرم خونه پدرم بدو بدو میاد دنبالم میترسه برم دیگه برنگردم😅
منم مثل تو اولش خیلی می ترسیدم
پیشنهاد می کنم کتاب زنان زیرک رو حتما حتما وقت بذار بخون
یادت باشه تو کم و کسری نداری اون باید بترسه تو رو از دست بده!
از طلاق هم نترس اولا به این راحتی ها نیست ثانیا مطمئن باش از شوهر بد طلاق بگیری خیلی نفع کردی خیالت راحت!