سلام.این چن روزه ی کم نت داشتم و فقط خواننده بودم
یسوال داشتم
چرا همه ی ما دغدغمون شده رفتار با جاری و مادر شوهر چجور باشه از جمله خودم؟؟؟
بنظرم اول خودمون رو بساریم راحت تر نیستیم؟؟
اما از کجا و چجوری شروع کنیم؟؟
من دلم میخاد واقعا قلبا خودمو دوس داشته باشم ن فقط تصنعی
مثلا سر عروسی من همه چیش انتخاب خودم بود اما هول هولکی
ولی باز اخرش از بقیه میپرسیدم ک خوب شدم یا ن!!!میدونستم و میدونم ک نباید نظر بقیخ برام مهم باشه اما نتونستم صرف نظر کنم از گفتنش
چون دایم ته دلم میگفتم ک نمیدونم خوب شدم یا ن
اگ من خودمو قبول داشتم با ترس وارد ی زندگی و ی خونه مشترک نمیشدم ک مبادا خرابش کنن
بقول یکی از بچخ ها ادم میتونه تو ی اتاق با خانواده شوهر زندگی کنخپه اما مستقل باشه
مستقل رفتار کنه
نمیدونم شاید ی مشکل دیگم این باشه ک زبون باز نیستم کم روام
راحت حرف نمیزنم
فن بیانم پایینه