این مطلب اصلا تبلیغ چیزی یا کسی نیست تنها داستانی کوتاه از زندگی منه .من 31 سال عمرمه تقریبا روز خوش ندیدم یعنی دیدم اما همیشه از خودم متنفر بودم بقیه رو خوب می دیدم خودم رو داغون می دیدم همیشه همه از من بالاتر بودن همیشه افسردگی کامل داشتم هزاران هزار کتاب هم خوندم اما تاثیر نداشت روان پزشک رفتم اونم چند بار کمکی نکرد باهاشون صحبت می کردم می فهمیدم من خوبم تا اونا همشون مشکل دارن و وانمود می کنن ندارن . زندگی من شده بود روز و شب یه بار خیلی سنگین از فشار و درد رو همراه خودم کشیدن تا با روش آلفا آشنا شدم اوایل خیلی خوب بود اما یه مدت زیاد که انجام دادم احساس کردم پرت شدم بیرون .چون طولانی بود بقیه ش در لینک موجود در صحفه خصوصی منه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بیخیال بابا به چیزا فک میکنی ، البته منم حامله ام همش به این فکر میکنم ، که اینقدر حالت تهوع ، اینقدر بدبختی تحمل کنم تهش بچم بره دنبال زنش به منم نگاه نکنه ، خیلی سخته ،
مادرشوهر جماعت حسوده...حالا نقطه ضعف مادرشوهر من غذاست ... مادرشوهرم وقتی میشنوه من یه غذایی درست کردم و شوهرم خوشش اومده اگه شوهرم جلوی ننه ش از دستپخت من تعریف کنه مادرشوهرم از شدت حسادت بحثو عوض میکنه یا بلند میشه میره یا هی عمدا میپره وسط حرف شوهرم...
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سرّ غیب 🌹🌹🌹 باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور🌹🌹🌹🌹🌹