بعد اون همش از شوهرم تو سری میخورم شوهر نامردمم دوروز بعد زایمان که خونه مادرم بودم گفت عملت خوبه وضعت میزانه بریم خونمون منو به زور و گریه کشوند خونمون
حالا خواهرم دوباره بارداره اگه مامانم برا و ده روز پرستاری اونو بکنه دیگه سرکوفت دنیا رو میزنن تو سرم من خیلی بدبخت و بدشانسم خاک تو سرم کنن
رفتار مامانت بده اگر واقعا هم خواهرتو بیشتر دوست داره تو رفتارش نباید نشون بده
کل زندگی من همینه
اصلا بهم محل نمیذارن دوساله عروسی کردم جمعا مامانم اینا ۵بار خونم نیومدن اصلا اونا هیچ هیشکی خونه من نمیاد
همیشه شوهرم منو هفته ای دوسه بار میبره خونه مادرم ولی داداشم و بابام میرن دنبال خواهرمو به زور میارن خونشون اونم ناز میکنه اکثرا
امروز دوتا شال خریدم یکی واسه جاریم و یکی واسه دخترش هیچ وقت خوبیاش یادم نمیره به مامانمم تیکه انداختم که بدونه حرف رو از کجا میزنم
بخدا ضرر من و بچم به کسی نرسیده ولی دلم دریای خونه مادر و خواهرام درکم نمیکنن یه دوست دارم اونم وضعیتی مث من داره دردامو به اون میگم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
