دوست پسرم امشب میخواست بره بیرون گفت شام و کافه دعوتم منم قهر کردم گفتم باشه تو با دوستات برو منم تنها میرم پارک اونم گفت برو حوصله این چرت و پرتا رو ندارم منم زدم بیرون بهم زنگ زد گفت بیا قبلش ببینمت بعد میرم خلاصه رفتم پیشش یه نیم ساعتی پیشم بودتا ۹ ونیم گفتم منم میام گفت نه فقط پسریم نمیشه
ولی شک دارمبهش اخه یه دوستی داره با دوست دخترش حتی تا یک شبم بیرونن حس میکنم واسش یه دختر جور کردن با اون میره ....😐
اخه تو ماشین بود یکی بهش زنگ میزد با تماس تصویری عکس دختر رو شماره بود جوابشو نمیداد میگفت نمیخوام بفهمه تو خیابونم اینم عکس دخترشه بعد برات میفرستم عکسو ... عکسه کوچیک بود نفهمیدم بچه ساله یا بزرگه 😐بهش شک دارم اخه هی زنگ میزد دعوا میکرد میگفت زودتر برو خونه چند دقیقه بعدم زنگ زد گفت تو توی بازار پشت سرمی ؟ مگه نگفتم برو خونه گفتم تماس تصویری بزنبیین کجام بعد حرف بزن (فککنم یه دستی داشت میزد)خلاصه رفت چند دقیقه پیش زنگ زدم بهش دیدم گوشیش خاموشه 😐 یعنی داره چیکار میکنه 😐😐😐😐