محاله بره یا منو مجبور میکنه برم یا خودشم نمیره
اینقدر دلم از دستشون پر هست و تو این دو سال حرص خوردم که شوهرم میدونه حق با منه
زنگ زدیم بریم خونشون گفت غذا درست کنید بیارید غذا درست کردم راه افتادم رفتم محل کار شوهرم حرکت کردیم سمت خونشون هر چی زنگ زدیم از دست رس خارج کرده بود گوشیش رو خونه رو هم جواب نمیداد باباش یواشکی زنگ زد گفت میگه نمیخوام ببینمشون
الانم بی پول شده که زنگ میزنه
از تهران تا کرج رفتیم راهمون نداد