اولیشو نوشتم اگه دوسداشتین بگید بازم بگم😄
من همیشه فکر میکردم خیلی بیخیاله شوهرم خب دوستی پر فرازو نشیبی داشتیم دیگ
تولدم ک بود هنوز عقد نبودیم
و منتظر سوپرایزی نبودم از طرفش
مث همیشه زنگ زد حاظرشم برم پیشش
دیر کرد کلی عصبی شدم ک اخه روز تولدمم دیر باید کنه؟
اخرش رفتم سوار ماشین شدم دیدم یه ساک کادویی گذاشت جلوم توش حلقه ی جفت بودو گردنبندی ک واقعا دوسشداشتم
خیلی خوشحال شدم فهمیدک دیر کرده بود رفته بود خرید😍