اون از گرفتاریم که تو تایپیکای قبل گفتم اینم از الان که مامانم داره گریه می کنم خسته شده از دست من و اشتباه من از این که خواستگارم رفته برای دختر عموم از یه طرف هم اذیت کردن های خواهرم سر ازدواج نکردنم
این که چرا مامانم نمیره پیش دعانویس
خواستگار علاوه بر قلیدنی، بودن بیشعور هم بوده بهتر که بهم خورد و گرنه شعورش می‌رسید نباید بره برا دختر عموت آن شالله تو یه خوبش پیدا میکنی اون بسوزه
خدا کاری به این چیزها نداره
مسئولیت تصمیماتت رو خودت گردن بگیر
وااا چه خواهر گندی. بنظرم خیلی الکی اعصاب خودتونو خورد میکنین.بعدم 29 که سنی نیس فرصت داری. اصلا پیش دعانویس نرو خدا قهرش میگیره.بخدا توکل کن.
عزیزم کار درستی کردی ک پس زدی جوونی کردن اونم سیگار و قلیون واسه جوونای هجده بیست سالست نه یه آقای سی ساله!ان شاالله یه مرد خوب و سالم قسمتت بشه
ما شوهرکردیم چه گلی به سرمون زدیم که توبکنی من بامادرشوهرم تویه خونه ام الانم بلانسبت مثل چیز تو گل گیر کردم
شاغلی؟
ممنون عزیزم.نمی دونی چقدر داغونم همش میگم اشتباه کردم حسرت دختر عموم رو میخورم میگم کاش بیخیال قلیون شده بودم تا شاید الان وضع مادرم این نبود پسره ادم خوبی بود ولی نفهمید من سختمه خجالت میکشم اگر یکی بهم بگه شوهرت قلیون میکشه حتی پدرم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
