معلوم نیست چطور آدمیه.هر دفعه رفتارش با دفعه بعد فرق میکنه.یه بار باهامون خوبه، یه بار بد. اوایل که عقد کرده بودیم خیلی اذیتم میکرد. پشت سر خودم و خانوادم حرف میزد. هر روز با همسرم دعوا داشتیم. مینشست از خودش یه چیزایی در میاورد به همسرم میگفت، بعدم میگفت ریحانه گفته. و این میشد بحث و دعوا. انقدر اذیتم میکرد که با وجود اینکه من و همسرم همدیگه روخیلی دوست داشتیم، چند بار تو عقد میخواستم طلاق بگیرم. یه بار به گوشیم زنگ زد، جایی بودم نمیتونستم جوابشو بدم.، سوادم نداره که بهش پیامک بدم. بعدش که رفتم خونه، پسرشم کنارم بود، زنگ زد هرچی از دهنش در اومد بهم گفت تا اونجا که یه عالمه حرف بهم زد بعدم گفت اره منکه میدونم همش میای خونمون میری تو اتاق پسرم.منم هیچی بهش نمیگفتم. بغض گلومو گرفته بود و صدام در نمیومد. 😔بعدم سر همین مساله چنان دعوایی راه انداخت که اون سرش ناپیدا. نشست جلو مادرم و خانواده دختر عموم و همسرم، با شوهرش همه حرفی بهم زدن. چیزایی گفت که بعد دوسال هنوز یادم میاد دلم میسوزه. همه چی به مادرم گفت. و ما هم طبق معمول هیچی نمیگفتیم. نه که نمیتونستیم حرف بزنیم. من پسرشو دوست داشتم😢خانوادم هم میدونستن. برا همین هیچی نمیگفتن که همسرم ناراحت نشه. نذاشتم حتی یه ذره از آزار رسوندناش رو بابام متوجه شه. چون اگر میفهمید حتما طلاقمو میگرفت. از اون به بعد من دیگه رنگ خوشی رو ندیدم. افسردگی گرفتم. هر روز مطب یه دکتر بودم. یه مدتی که دیوونه شده بودم. همش کابوس، همش از چیزای موهوم مینرسیدم. مادرم فشار خون عصبی گرفت، قلبش درد گرفت، ولی از همش گذشتم بخاطر همسرم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چرا اینقدرمادرشوهرت واست مهمه؟هرآزار و اذیتی بوده تموم شده سعی کن فاصله رو حفظ کنی باهاش..تو سیاست به خرج بده که همسرت و طرف خودت نگه داری..ببین تو نمیتونی خانواده شو عوض کنی پس در حد هفته ای یکبار دیدنشون سعی کن واست مهم نباشن
به بچه که اصلا فعلا فکر نکن.بچه که بیاد از هم یه خورده فاصلتون بیشتر میشه تازه
😔با تنهاییم چه کنم؟ نه میذاره برم خونه مادرم نه میذاره اونا بیان. وقتی میان خونمون انقدر اذیتشون میکنه تا برن. راهمون از خونه اقوام دوره. از صبح تا شب تو خونه تنها نشستم. همسایه هام که نمیشه باهاشون رفت و آمد کرد.
حالا برعکس دوستمون که میگه محبت کن بنظر من یه کم کمتر دور و برش باش یه کم سردتر برخورد کن ، ولی نزار بینتون تنش ایجاد بشه ، سرخود رو با یه کار هنری گرم کن ، میخوای بری به خونوادت سر بزنی خودت تنها یه سر برو و برگرد ، بعضی مردا خیلی هم بهشون بچسبی خوششون نمیاد و فکر میکنن چه خبره ، هی دنبال این نباش که وای چی شده که الان اخلاقش تغییر کرده سعی کن کمتر درگیری لفظی با هم داشته باشین