2733
2739

خاطراتی که با صمیمی ترین دوستم داشتم حالا که فوت کرده مدام میاد تو ذهنم اذیتم میکنه

کسانی که به من میگویند تو به جهنم میروی و ما به بهشت خوشحالم میکنند که به یکجا نمیرویم...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

خاطره من مال دو روز پیش ک مادرشوهرم ب شوهرم امپول زد و شوهرم برگشت ک کمربندشو درست کنه مادرشوهرم ب شوخی جلوشو نیشگون گرفت جلو من حالم از این موضوع بهم میخوره عوضیییی

چشمامو میبندم همش میاد جلو چشمم

2738

خیلی زیادههه...فقط این یکی خیلی مونده تو ذهنم ..مراسم ختم یکی از خانواده شوهرم بود ک خیلی  رودروایسی وایسی داشتم باهاشون ..خانواده خیلی با کلاس و شیک ..یه شب من میخواستم برم مراسم ختم اومدم از تو حیاط رد بشم ک همه مردا و پیدا تو حیاط بودن ..ک مجبور شدم از اونجا رد شم بدم تو موقعی ک رفتم داخل کفشامم گرفتم دست برو تو زنا ک از اون در اونوزیشون برم...نمیدونم چرا همش میاد تو ذهنم ک خیلی زشت بود بنظرم وجه بدی داشت

میشه واسه نینیم یه صلوات بفرستین ممنونم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز