بعد چند ماه کاری پیش اومد رفتیم خونمون کلید یدکی خودمون داشتیم هر چی تو قفل میخواستیم بچرخونیم باز نشد فهمیدیم از اون طرف کلید تو قفل در زدیم باز نکردن ک یهو اقاهه زنگ زد گفت شما پشت درین گفتیم اره .. اینم بگم اقاهه خونه طبقه بالاشو داده بود اجاره چون اسانسور نداشت رفت جای دیگه هم کف.... خلاصه گفت ک یکی از اشناهامونه اومده ی خانم بنده خدا میترسه شماها برین اون ناهارشو میخوره میره