تولده داییمه . از دو سه ماه قبل زنداییم میگفت میخاد یه جشن توووووپ بگیره و همه ی فامیلا رو دعوت کنه و از دو سه ماه پیش همه منتظره این تولدیم .
من باردارم . شوهرم هییییییچ جا نمیزاره برم میگه باید مواظب بچه باشی . فقط خونه مادرم میرم و مطب دکتر . همین . ۱۷ هفتمه .
امشب داشتم لباس پرو میکردم که تولد چی بپوشم بهش گفتم این خوبه بپوشم . گفت مگه میخای بری ؟ اصلا امکان نداره بزارم بری . گفتم چرا ؟ گفت میخای بری اونجا چیکار کنی باید بمونی خونه استراحت کنی . به فکر بچه باش . گفتم بابا خونشون استانسور داره تازه رفتم فقط یکجا میشینم نمیخام پاشم ترکی برقصم که . گیررررر داد که نه بحث نکن . فردا زنگ بزن به زنداییت عذرخواهی کن که نمیتونی بیای . من نمیزارم تو بری . منم گفتم مگه دسته توعه من الان دو ماهه منتظرم برم همه فک و فامیل هستن هیچ جا تاحالا نرفتم میخام این تولدو برم . شروع کرد داد زدن که تو گه میخوری بری رفتی از اونورم میری خونه بابات دیگه هم بر نمیگردی . منم گفتم بچت تو شکمم خودت مجبور میشی بیای دنبالم . گفت میای بچه رو تحویل میدی خودت گورتو گم میکنی خونه بابات .
خیلی دلم شکست . خیللللی زیااااد . این همه استرس و سختیو تا اینجا تحمل کردم . اینقدر شبا با زجرررررر میخابم . اینقد با هر علامتی میمیرم و زنده میشم که بچم سالمه یا نه اون عینه خیالش نیست . با مادرشو خواهرش گردش و تفریح و مسافرت میره . بعد بر میگرده میگه بچه رو تحویلی میدی به منو میری خونه بابات .
خیلی ناراحتم . دیگه حوابشو ندادم . الانم گمشد قهر کرد رفت خوابید . شما باشین چیکار میکنین ؟ واقعا روحیم داغونه . چهار ماهه هیچکسو ندیدم ، هیییییچ جا نرفتم . مشکلی هم خدا رو شکر ندارم . شما باشین میرین ؟ فردا چی به شوهرم بگم ؟ 🥺🥺
حرصمم دراومده میخام حتما برم . اونجا که کاری نمیکنم فقط ی جا میشینم