2737
2734

تا الان بالای ۲ هزارتا رمان خوندم . ایرانی و خارجی

ولی پنجره و گندم و بلندی های بادگیر خیلی تو ذهنم موند

و خیلیای دیگه مثل بامداد خمار

بعدها سالای ۸۶ تا ۹۲ از سایت نود و هشتیا دانلود میکردم که بین همشون می گل که پوتا جلو بود از بین کتابای جدید خیلی بهم چسبید.

یه کتاب تخیلی که همیشه بهش فکر میکنم کتاب شروع از پایان هست که عالی هست این کتاب! 

شما هم از رمانای خاطره انگیز که تو ذهنتون مونده بگید


بعد از کلی کنکاش فهمیدم : توی زندگی با احمق بحث نکنم.

من 70ام حوصله رمان خوندن ندارم باو😓😓😓

لایق تو کسی نیست جز آنکسی که:تو را انتخاب میکند نه امتحان ...تو را نگاه کند نه اینکه ببیند ...تو را حس کند نه اینکه لمست کند ...تو را بسازد نه اینکه بسوزاند ...تو را بیاراید نه اینکه بیازارد ...تو را بخنداند نه اینکه برنجاند ...تو را دوست بدارد و بدارد و بدارد ...ﺳﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﻋﺒﻮﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ !ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ کسی که ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ ﺷﺎﻫﺮﮒ ﺣﯿﺎﺗﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﯾﺎﻓﺘﯽ !ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ :ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ...برای خودت زندگی کن 

بالای دو هزارتا یه اغراق بامزه بود

مگه اینه که واقعا هر روز یه دونه رمان خونده باشی

‏"ما میتونیم با هم مخالفت کنیم و همزمان همدیگه رو دوست داشته باشیم، مگر این که مخالفت تو با من، ریشه در سرکوبی که من تجربه میکنم داشته باشه و منکر انسانیت و حق بقای من باشه"‏_جیمز بالدوین

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

شوهر آهو خانم

رویا رو دوس دارم من تو رویاهام فرزندی دارم که بغلش میکنم بوسش میکنم بوش میکنم وقتی گریه میکنه نازش میکنم دلم برای خنده هاش غنج میره وقتی میام خونه تنها نیستم باهاش حرف میزنم وقتی باباش میاد با دیدن شیطونی هاش ذوق میکنه باهم میریم مهمونی .عید دیدنی .من دیگه منزوی نیستم افسرده نیستم هیچکسی دلش برام نمیسوزه هیچکسی فک نمیکنه بچه اش رو چشم زدم . از جمع ها و ادم ها بدم نمیاد .کاش رویاهام واقعی بود اما وقتی رویا پردازیم تموم میشه منم و اتاقی که برات اماده کردم اما تو نیومدی من لیاقت مادرشدن رو نداشتم...

فریاد مرا بشنو

زندگی شیرین

اولی خیلی غمگین

دومی یه دختر جنوبی ایرانی بود... بد نبود

افرادی هستند که مدام به حرف زدن ادامه می دهند بدون آنکه بدانند درباره چه و چرا صحبت می کنند، آنها به حرف زدن ادامه می دهند چون نمی توانند متوقف شوند، اگر از چرندیاتی که از ذهنتان می گذرد اندکی آگاه شوید و بدانید که واقعا چیزی برای گفتن وجود ندارد در سخن گفتن تردید می کنید، درباره سکوت نگران نباشید، به این دلیل نگران سکوت هستید که همه‌ی جامعه در حال حرف زدن هستند و شما هراس دارید، اما اگر درک کنید که سکوت واقعا چیست، چیزی پر ارزش برای گفتن خواهید داشت، اگر در سکوت خود عمیق شوید، کلامتان دیگر کلماتی تو خالی نخواهد بود، بلکه شکوه درونی تان را بیان می کند.@naghmegi
2738
با مداد خمار ..گندم..یادش بخیر دلم‌میخاد برگردم اون زمونا..دیگه گند نزنم به زندگیم😭

چرا اخه عزیزم ؟ اگه دوست داشتی بگو

خدا جونم شکرت ‌‌‌.                                         یکم آدمم کن باچه ؟😔
بالای دو هزارتا یه اغراق بامزه بود مگه اینه که واقعا هر روز یه دونه رمان خونده باشی

من تندخوانم. 

از ۱۳ سالگی رمان میخوندم


بعد از کلی کنکاش فهمیدم : توی زندگی با احمق بحث نکنم.
با مداد خمار ..گندم..یادش بخیر دلم‌میخاد برگردم اون زمونا..دیگه گند نزنم به زندگیم😭

وای منم

اصلا چه حس خاصی بود اونموقعا

بعد از کلی کنکاش فهمیدم : توی زندگی با احمق بحث نکنم.
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  11 ساعت پیش
توسط   niهانیتاha  |  10 ساعت پیش