2777
2789
عنوان

سلام خانومای محترم

5957 بازدید | 558 پست

قصد دارم توی این تاپیک هر کسی مشاوره و صحبت و مشورت دارن رو کمک کنم اون هم به دلیل اینکه مدام توی تاپیک ها از مشکلات زناشویی و  سبک زندگی گفته میشه ،،،دوستان هم میان یه سری نظر مثبت و منفی میدن و تمام ،،،اینجا هیچ نظری خوانده نمیشه با عرض معذرت سوالهای تکراری یا شبیه که پاسخ دادم جواب داده نمیشه ،،،قصد قضاوت و بی احترامی به هیچکس را نداریم ،،،قصد داشتم کانال تلگرامی رو معرفی کنم که خوب فعلا شرایط نیست متاسفانه،،،امیدوارم که در کنار هم بتونیم زندگی شاد ترکی داشته باشیم ،،،ممنون 

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....
شوهرم تو کار خلاف میخواد بره چحوری منصرفش کنم؟؟؟

از عواقب کارشون بگید ،،،اگر سن و سال کمی دارن خوب کمی طول می‌کشه تا متوجه بشن ،،،ببین عزیزم کار خلاف از نظر ایشون مشکل ساز نمیشه حالا اما شما بسیار بالغ و خوش صحبت بهشون بگو احساستو هر احساسی که از این مورد داری بگو من احساس میکنم زندگیمون خراب میشه ،،اگر اتفاقی برای تو بیفته،،،اگر فرزند دارید از فرزندتون کمک بگیرید ،،،در نهایت با خانواده ها در میان بذارید ،،،حتما .‌‌..چون اگر مشکلی پیش بیاد صد در صد خانواده ها ازشما توقع دارن،،،اگر فکر میکنید به لحاظ شرایط مالی اینکارو انجام میده بهش بگید که توقعی ندارید و واقعا مدتی نداشته باشید ،،،میتونید کمک حال همسرتون باشید الان خیلی خانمها با کار در منزل کمک حال هستن و هیچ اشکالی هم نداره،،،سعی کنید با فرهاد انرژی مثبت رفت و آمد کنید کسی روح منفی نداشته باشه تو منزلتون ،،،نشون بدید که با شرایط حال بسیار سازگار و موافقید حتی اگر اینطور نیست ،،،و باز هم صحبت کنید و ناراحتی و بغضتون رو نشون بدید ،،،همسرتون باید بفهمه که شما روز به روز پژمرده تر میشید اگر اینکارو انجام بده اما به محض اینکه گفتن حالا نمیکنم این کارو فوری ذوق و خوشحالیتون رو نشون بدید،،،زبان عشق همسرتون رو یاد بگیرید تا حرف شما رو بفمه،،،در نهایت خانواده هارو در جریان بذارید ،،،موفق باشید

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

اینروزا اصلا حالم خوب نیس تو شرایط روحی بدی هستم تازه خودمو از شر یه رابطه اشتباه نجات دادم کلی فحش و تحقیر شدم از طرف اون یارویی باهاش دوس بودم از یه طرفم دوستم که عین چشمام قبولش داشتم کل امارمو به بابام میداده الانم همینکه میام یه ذره خوب شم بابام با طعنه باهام حرف میزنه هر دعوایی میشه بهم سرکوفت رابطمو میزنه نمیزاره فراموش کنم وقتی پدر ادم از نقطه ضعف ادم استفاده میکنه از بقیه چه توقعی نمونش امروز گیر داده بریم شهرستان اونجا نه تلویزیون نه اینترنت هس بیرونم نمیبرمون خب من چیکا کنم اونجا با اینحال گفتم باش میام ولی یکی از تلویزیونا ببریم با خودمون من گرف زیر فحش  بهم گف بله دیگه تو معلومه کجا بهت خوش میگذره تو بغل یارو الانم برو پیش همون کاش بمیرم خسته شدم از دست همه

واسه رسیدن من به عشقم یه صلوات بفرستین😞
اینروزا اصلا حالم خوب نیس تو شرایط روحی بدی هستم تازه خودمو از شر یه رابطه اشتباه نجات دادم کلی فحش ...

در اسرع وقت پاسخ میدم صبور باشید 

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....
اینروزا اصلا حالم خوب نیس تو شرایط روحی بدی هستم تازه خودمو از شر یه رابطه اشتباه نجات دادم کلی فحش ...

دوست خوبم شرایط شما چطوریه چند سالتونه،،،پدر شما الان عصبی هستن و قطعا نمیتونن نظری بدن یا حرفی بزنن که شما رو ناراحت نکنند ،،،توصیه من به شما اینه که به هیچ عنوان با دوستی که راز دار شما نبوده رابطه دوباره نگیرید،،،،و اینکه رفتارهایی نکنید که باعث تشدید سوظن در رفتار پدرتون بشه لطف کنید اگر میتونید با مادرتون صحبت کنید ،اگر که نه در شرایط روحی که هم شما و هم پدرتون مساعد بودید بگید که میدونید از نظرش کارتون درست نبوده ،احساس پشیمونی و احساس ناراحتیتون رو بروز بدید از اینکه پدرتون به شما حرفای بدی میزنه اما اصلا جواب حرفها رو ندید ،،،اروم و ساکت باشید تا این برهه زمانی گذر کنه و همه چیز عادی بشه،،،موفق باشید

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....
دوست خوبم شرایط شما چطوریه چند سالتونه،،،پدر شما الان عصبی هستن و قطعا نمیتونن نظری بدن یا حرفی بزنن ...

۲۵ ساامه...تنها مشکلم بابام نیس بیشتر از همه چی بخاطر حرفای اون پسری باهاش بودم داغونم اصلا نمیتونم فراموش کنم حرفاشو اصلا...بهم گف قیافه نداشتی از اولم حالم ازت بهم میخورد فقط بدرد سواستفاده میخوری  که بعدشم ادم تف بندازه تو صورتت جوابت نده من تو زندگیم فقط با همین یه پسر بودم بعد بهم گف خیابونی هستی عقده پسر داری خرابی و...که نمیشه گف

واسه رسیدن من به عشقم یه صلوات بفرستین😞
۲۵ ساامه...تنها مشکلم بابام نیس بیشتر از همه چی بخاطر حرفای اون پسری باهاش بودم داغونم اصلا نمیتونم ...

شما با ایشون حتما کات کردی دیگه ،،،خطتت رو عوض کن 

و اصلا بهش فکر نکن ،مدام هم با خودت بگو که اشتباه کردی که یه آدم اشتباهی رو واسه اولین رابطه انتخاب کردی و قرار نیست همه آدما شعور و درک داشته باشن،،،تو نمیتونی بر گردی از اول بسازی ،،،پس حالاتو از دست نده این آقا هر چیزی که گفتن و سر هم کردن که شما اینطور نیستی ،حالا هزار نفر در روز پشت سرمون حرف میزنند که ما بیخبر هستیم پس باید تو روحیمون تاثیر منفی بشه و تمام ،،،این قضیه پنج سال دیگه ذره ای برات اهمیت نداره پس بیشتر از پنج دقیقه هم بهش فکر نکن پروندش و ببند و تمام فقط یه اشتباه بوده که همه آدمها اشتباه میکنند،،،ایشون رو هم بسپار بخدا ،،،و سعی کن آرامش بیشتر داشته باشی ،،،سرتو گرم کن که این روزا راحت بگذره .باز هم میگم به هیچ عنوان این دو نفر دیگه تو زندگی شما هیچ جایگاهی ندارند یکی دوستتون یکی این آقا ،،،موفق باشی سوالی بود در خدمتم

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....
شما با ایشون حتما کات کردی دیگه ،،،خطتت رو عوض کن  و اصلا بهش فکر نکن ،مدام هم با خودت بگو که ...

من هر جفتشون بلاک کردم دیگه عمرا نمیخام حتی اتفاقی ببینمشون...ممنون بابت وقتی گذاشتین

واسه رسیدن من به عشقم یه صلوات بفرستین😞

سلام شوهرم تک پسره و یه خواهرم داره وقتی اومد خواستگاری گفت من از پدرو مادر م جدا نمیشم یعنی مستقل زندگی نمی کنم و من چون عاشقش بودم و یه جورایی تو خونه ی بابام شرایط زیاد خوب نبود قبول کردم  الانم دوساله ازدواج کردم تویه اتاق هستم و همه چیمون مشترکه باها م بد نیستن ولی دیگه خسته شدم میخام مستقل بشیم درحالی که شرایطم داریم حتی طبقه ی پایین خونمونم خالیه میگم حداقل جا خوابمون اونجا باشه برا حموم و خیلی چیزیای دیگه من اونجا راحتترم غذا و‌اینامونم مشترک باشه صبح تا شب میام طبقه بالا اینم قبول نمیکنه میگه  جدا نمیشم اولم خودت قبول کردی الانم هیچ مقت ازشون جدا نمیشم هرچی میگن قانع نمیشه بخدا منم مثه همه حق زندگی دارم دلم میخاد تنهاباشم خانم خونه خودم باشم کسی بهم دستور نده اینکارو بکن اینو نکن  من دیگه بچه نیستم این دوسال هیچوقت بهشون بی احترامی نکردم فقط گفتم‌ چشم الانم نمی خام بینمون بد بشه میخام با خوشی جدا بشم ولی شوهرم نمیاد هیچ راهی ندارم هیچ جور قانع نمیشه کلی دلیل میارم براش  هیچجوره قانع نمیشه نمیزاره حتی حرفم بزنم در مورد جدا شدن اخلاقش خیلی خوبه باهام هیچ مشکلی نداریم تنها مشکلم اینه و اینکه نمیزاره بچه دارم بشیم میگه زوده و من دلم بچه م میخاد  به مادر شوهرمم گفتم میگه شوهرتو راضی کن برین پایین من کاری از دستم برنمیاد  

خداجونمم  به امید ت هر چی به مصلحتمه برام پیش بیاد خودمو  میسپارم به تو ❤️
سلام شوهرم تک پسره و یه خواهرم داره وقتی اومد خواستگاری گفت من از پدرو مادر م جدا نمیشم یعنی مستقل ز ...

خوب دوست خوبم اولا اینکه شما تو شرایطی قبول کردید که به آینده و بعدتون فکر نکردید یعنی به تصمیم هولی و عجله ای ،،،میگی با شوهرتم صحبت کردی اما خوب قبول نمیکنه ،،،،بهت توصیه میکنم اگر رفتار و رابطه شما با مادر شوهر و اینا خوبه ازشون کمک بگیرید ،،،،چطور به زبون نرم و قشنگ ،،،،حالا هر مدلی که صداشون میکنید مامان جون من به کمکتون نیاز دارم شوهرم قبول نمیکنه ما کمی مستقل بشیم من همیشه میام و میرم ولی واقعا سختمه برای بعضی کارها خودتون خانوم هستید میدونید چی میگم،،،اگر شما بتونید شوهرمو راضی کنید ممنون میشم و توضیح بدید که واقعا دوستشون دارید اما دلتون میخواد استقلال داشته باشید امیدوارم که مادر شوهرتون خانوم فهمیده ای باشن،،،صورت دوم هم اینکه تو بعضی چیزا به همسرتون سخت بگیرید مثلاً رابطتتون بگو سختمه نمیتونم ،،،به ایشون بگید عزیزم من واقعا نیاز دارم که مدتی تنها باشیم قول میدم همیشه سر به خانوادت بزنم و احوالشون رو جویا شم ،،،اما فعلا حرف بچه دار شدن رو نزنید چون همسر شما از مستقل شدن هراس داره حالا به هر دلیلی ،،،باید بررسی بشه ،،،اما شما ناراحتی و دلگرفتگیتون رو توی خلوت کاملا نشون بدید ،،،و به ایشون وعده های خوب بدید مثلاً اگه بریم خونه خودمون برات بهترین لباسهای ......میپوشم،اینطور میشم ،،،یا میتونید لباس و بخرید نشون بدید بعد ایشون میگن چرا نمیپوشی شما بگو هر وقت خونه خودمون رفتیم برات برنامه ها دارم،،،حتما این مدت با زبون خوش با همسرتون باشید تا متوجه بشه حتی ناراحتیتون رو هم با زبون خوش بیان کنید ،،،موفق باشید 

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....
خوب دوست خوبم اولا اینکه شما تو شرایطی قبول کردید که به آینده و بعدتون فکر نکردید یعنی به تصمیم هولی ...

 ممنون از راهنماییتون بخدا دوست دارم مثه زوجای دیگه یه بار باهم بریم سفر دونفره یبار باهم راحت رابطه داشته باشیم چون همیشه مترسیم صدامون بیاد بفهمن شبا باید زود چراغ اتاقمونو خاموش کنیم  چون میگن شما چرا نمیخابین  دوست دارم باهم گاهی بریم حموم خیلی کارای دونفره دیگه تو خونه باید همیشه دامنو و بلوز و روسری سرم باشه تو ابن گرما خسته شدم همه اینارو بهش میگم قبول نمیکنه اینجا باید همش کار بکنم چون خواهرای مادر شوهرم میان بچه دارن اگه به شوهرم میگم خستم میگم حق بامادرمه هرچی بگم میگه حق بامادرمه هیچوقت ازمن دفاع نمیکنه بین منو مادرش چرا من حق زندگی ندارم اخه 😔

خداجونمم  به امید ت هر چی به مصلحتمه برام پیش بیاد خودمو  میسپارم به تو ❤️
 ممنون از راهنماییتون بخدا دوست دارم مثه زوجای دیگه یه بار باهم بریم سفر دونفره یبار باهم راحت ...

با این شرایطی که میگی ابتکاری که گفتم و انجام بدید از مادرش بخواهید با پسرش صحبت کنه اگر ایمان دارید مادری نیست که شرایط رو بدتر کنه ،،،،اگر نتیجه نداد حتما با خانوادتون در میان بذارید دیگه دوره قاجار نیست که این شرایط آخه همسر شما باید متوجه بشه که فقط مادرش راحتی نمی‌خواد قطعا همسرش یه جاهایی مهمتره

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....

من مشکلم اینه که همسرم خیلی غد و لجبازه، مثلا دوست داره هرچی میگه همون دفعه ی اول گوش کنم و انجام بدم، بدون هیچ سوالی، بدون پرسیدن هیچ دلیلی، اما اون هیچوقت به حرفای من گوش نمیده یه چیزی رو صد بار باید ازش بخوام و یادآوری کنم تا انجام بده، دوست نداره هیچ حرفی رو دوبار تکرار کنه، اما من باید بارها تکرار کنم حرفامو تا بشنوه، گاهی حتی حرف میزنم الکی میگه باشه، اصلا گوش نمیده، بعدا میگم میگه کی گفتی...

خیلی خود رایه حرف خودشو خیلی قبول داره، اگه بخواد کاری رو انجام بده هیچکی نمیتونه جلوشو بگیره، اگه کاری رو هم نخواد انجام بده امکان نداره با زبون و مهربونی راضیش کنی.

هر حرفی که مخالف نظرش باشه داد میزنه، کلا یه بحث ساده در مورد یه موضوع پیش و پا افتاده نمیتونم باهاش کنم کلا کار به دعوا و سرو صدا و نفرین میکشه.

اگه از یه موضوع یا یه نفر دیگه ناراحت باشم و بخوام باهاش درد و دل کنم اعصابش خورد میشه و دعوا میگیره، اما خودش هروقت از هرچی ناراحته من آرومش میکنم تا اعصابش برگرده سر جاش.

مثلا اگه مریض باشم اصلا بهم نمیرسه، نهایت محبتش اینه که میگه بریم دکتر، من میگم نمیخواد بعدم میره، یا مثلا میگه پاشو فلان چیزو بخور تا خوب بشی، یا پاشو قرص بخور، خوب من اگه خودم حالم خوب بود که فلان چیزو خودم درست میکردم که بخورم یا اگه افتاده نبودم که خودم پامیشدم قرص بخورم.

بارها انتظارامو بهش گفتم اول با خوشی شروع کردم ولی به دعوا ختم شده.

هر وقتم که دعوامون میشه میگه زیاد لی لی به لالات گذاشتم پررو شدی، همیشه همینو میگه تو دعواها تیکی کلامشه.

موندم واقعا خیلی ازش سرد شدم

میشه یه کمکی کنید که به دردم بخوره

من مشکلم اینه که همسرم خیلی غد و لجبازه، مثلا دوست داره هرچی میگه همون دفعه ی اول گوش کنم و انجام بد ...

دوست خوبم سلام در اسرع وقت جواب میدم صبور باشید

مریض های واقعی هیچ وقت پیش ما نمیان،،،کسایی که از دست مریضای واقعی مریض شدن میان....
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792