من از دیشب تا حالا دارم میخندم ....اصلا رو چه حساب اومدن من نمیدونم
14 بودم پسره فامیل بود خییییلی ام خوشگل بود
29 این ماه عروسیشه دعوتیم
من دوم دبیرستانن بودم بی هماهنگی اومدن منم فرداش امتحان ریاضی اشتم درسخونم بودم نمیدونستم خواستگارن فکر کردم اومدن مهمونی با کتاب و دفتر نشستم پیششوم مساله حل میکردم بعد گفتن اوندیم خواستگاری طاهره وایه حسام مات نگاشون کردم و با لبخند گل و گشاد گفتم من امتحان دارم فردا دیدم همه خانواده بهم چشم غره میرن خساب کار دستم اومد پریدم تو اشپزخونه یادم میفته مبخوام خودمو دار بزنم
من از ١٨ سالگي خاستگار داشتم اما همشو رد كرديم چون من سنم كم بود الان ٢٥ سالمه و تو ٢٤ سالگي ازدواج كردم ققط يك نفرو خونه راه داديم اينم شوهرم بود
۱۴ سالم بود
من مامان بزرگم میگه وقتی فهمیدم از خونه در رفتم گفتم من اینو نمیخوام
بعدش هر وقت میدیدمش بهش فحش میدادم
چجوری از ۱۴ساله ها خواستگاری میکنن یه فسقل بچهذ
تازه اونم برا پسر بزرگترررررررر
من ۱۸ سالم بود پسر عمه م ، ناراحت شدم
بعدش دلم سوخت براش گفتم قبول کنم
بعد خبر رسید که با بدبختی راضیش کردن
ردش کردیم
تا چندسال هم باهامون قهرو دعوا داشتن
اولین بار ده سالم بود خونه خالم بودم پسرخالم بزرگه اون موقه 20وخورده ای سالش بود داشت منو میورد خونمون شب بود بهم گفت دوس داری باهام ازدواج کنی منم یه کشیده زدمش بعد دستش ودراز کرد گفت بیا بغلم دستش وگاز گرفتم خون اومد چقد وحشی بود🙈😂😂😂😂😂😂😂
اولین خواستگارم تو 15 پسز همسایه،،،،،، بعد رفیتم با دوست داداشم و خواهرش سیزده بدر ک داداشم خواهرش ببین پسره خواستگار من شد،،،،،،، آخرش هم تو 19 سالگی با پسر خالم ازدواج کردم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
