قسمتی از زندگی من

واقعا این مردک ابله ک گفتی حقش بود! منم خیلی ناراحت میشم برای زنایی که واردزندگی کسی میشن که کس دیگه توقلبشونه!   

عزیزمی... ممنون

بله گلم بفرمایین

متاسفانه هرروزم بخاطرمسایل اقتصادی وشرایط فرهنگی به تعدادمادران شاغل اضافه میشه واین وسط بنظرمن مقصراصلی دولتی هست که به مادربودن به چشم شغل نگاه نمیکنه والبته آموزشهایی که هیچوقت ندیدیم! 

گاهی فک میکنم اگه محمد یه آدم عوضی بود چه بلایی سرمن میاورد! یااگه من مثل خیلی های دیگه نمیتونستم ازمادرم بخوام منوتنهانزاره چی میشد! 

ایشالاماهامادرای خوبی بشیم! من خیلی وقتادیدم خانومایی که خونه دارن واین اتفاقات برای بچه هاشون میافته,همیشه نمیشه همراه بچت باشی ولی خب باید یسری مسایل رویادش بدی تابتونه ازخودش دفاع کنه

شوهرخودم مردخوب وخوش اخلاقیه ولی خب بالاخره ویژگیهای منفی همه دارن که اونم مستثنانیست! شغلشم خوبه خداروشکر, درحد همون محمدهست. 

اگه برگردم به گذشته به محمدفرصت میدم, به حرمت تمام خاطرات خوبمون... میدونی من وقتی ازدواج کردم تازه فهمیدم جنس مردچقدبازن فرق داره وچه بساهمسرمنم ازاین شیطنتاکرده باشه! ولی قبلش نتونستم محمدروببخشم چون همیشه یه ترسی درمن ازاون رابطه بود, همیشه میترسیدم نکنه من دخترنباشم واونروزبلایی سرم اومده باشه ونفهمیدم! وقتی فکرمیکردم محمد بدون توجه بمن اونکاروکرد خب نمیتونستم ببخشمش! وهمین هاباعث میشد تلاشهاشونادیده بگیرم. نه محمد بعداون تماس وپیامهادیگه بمن پیام ندادودسترسی نداشت چون شمارم عوض شده بود, وازاونجایی که توخونوادمون رسم برخاستگاریه, بیشترازاین طریق اقدام میکرد. وقتیم من عقدکردم همشون شوکه شدن, تمام عمه هام, ودیگه کارازکارگذشت. 

عزیزمممم... نمیدونم چرا اون موقع انقدازش بدم اومده بود, من شناخت خوبی از مردانداشتم وواقعانمیدونستم همشون سروته یه کرباسن ولی الان خیلی بهش حق میدم, نتونستم ببخشمش چون همیشه میترسیدم ازاون رابطه بمن آسسیب رسیده باشه ودوستوداشتنشوباورنمیکردم.حتی بعدا به تمام نوازشهاومحبتهاش شک کردم وباخودم میگفتم چقداحمق بودم, شایدهمش ازروی مرض بوده ومن خبر نداشتم واینطوردل بستم

مرسی گل من