سلام
من قبلا هم در مورد اینکه به خاطر مشکلات گذشته ام و زندگی پدر و مادرم با شوهرم دارم به مشکل می خورم تایپیک زده بودم
من بچه طلاقم و گذشته سختی داشتم
یه سری خاطرات دارم که همیشه عذابم میده
هم از مادرم هم از پدرم بدم میاد و اصلا نمی تونم تحملشون کنم
خیلی مشاوره و دکتر رفتم ولی فایده زیادی نداشته
شوهرم از بعضی جهات شبیه پدرمه و من تازگی ها دارم ازش متنفر میشم
الان حال روحیم خیلی بده چند وقته از خونه نمی تونم برم بیرون
حالم همش بده همش گریه میکنم و افسرده ام دیگه به خودم نمیرسم از همه بدتر از شوهرم خیلی بدم میاد
منو یاد بابام می اندازه همش میگم ای کاش هیچ وقت باهاش آشنا نشده بودم،یه جوری عاشقشم ولی ازش بدم هم میاد خیلی بدم میاد و تحملش برام سخت میشه ولی دوستش هم دارم
حال عجیبیه نمی دونم چطوری بگم
من خیلی وقتا افسرده میشدم چون در گذشته آسیب هایی خوردم ولی شوهرم برام یه امید بود ولی الان میبینم چقدر شبیه بابامه خیلی شبیه بابامه
دیدن بابام خیلی عذابم میده هر وقت می بینمش خیلی حالم بدتر میشه چی کار کنم بگم بهش دیگه نیاد پیشمون
با شوهرم در مورد این حالت هام حرف بزنم؟یعنی جنبه اش رو داره
این حال بدم رو چی کار کنم؟نمی تونم از تو تخت تکون بخورم اصلا نمی تونم به خودم برسم از خودم متنفرم از خودم بدم میاد خیلی حس بدی به خودم دارم
اصلا توان مشاوره رفتن دوباره رو ندارم،از بیرون رفتن از خونه وحشت دارم چند وقته بیرون نمیرم نمی تونم
کار های خونم رو نمی تونم بکنم،توان آشپزی ندارم
صبح ها اصلا دلم نمی خواد از خواب بیدار بشم
زیاد شد ولی واقعا حالم بده