سلام بچه ها...
اکثرا با من اشنا هستین و مشکلاتم اینکه تو عقدم و ۱۰ ماهه وسایلمون خریدیم هر دو طرف هم من هم شوهرم مونده سرویس چوب که بخره..
اما عروسی کوفتی مونده....شوهرمم نداره بخاییم صبر کنیم یک سال باید ۱بر کنیم خارج از توان منه...تو خونه خودمونم تا دلت بخاد اذیت میشم کلفت خونه منم هرچی کار مردونه ست بامنه خستهشدم از بس پختم شستم دنبال کار اداری رفتم...خسته شدم...اخلاقای مامانم وحشتناک بده.بابا ب کی بگم من تا حالا نشده یه حمام درست برم از بس گیر میده شامپو چقد ریختی چقد شستی چرا پودر زدی چراجلو ایینه میری چرا شورت عوض کردی ....ی شب در هفته شوهرم میاد پیشم اون روز جرات حمام رفتن ندارم از بس که گیر میده یا همش فحش میده شوهرت فلانت کرد فحشای بد....همه کاره خونه با منه به قران کم اوردم ی روز نمیشه با شوهرم باشم..منم میخام ب شوهرم بگم عروسی نگیریم باور کنین با این روحیه توان اینکه یکسال تحمل کنم ندارم.فقط بریم یه سفر بعدشم بریم سر زندگیمون. هرچند ک خانوادم میگن بیوه زنی بی جشن میری و...ولی من خستم....مامانم میگه قدرت نمیدونه خب ندونه ب درک لا اقل نمیگه چرا حموم رفتی چرا جلو ایینه رفتی چرا شورت عوض کردی قدرمو ندونه مثه خوره دل منو نخوره.نظرتون؟