من یه دختر16ساله بودم که درگیر این بیماری شدم یهو تشنج کردم اولین دکتری که رفتم گفت فشار عصبی دوران امتحانات بوده یه مشت دارو بهم داد ولی من همش خواب بودم به سختی دیپلم گرفتم و کنکور دادم چون داروها خیلی اذیتم میکرد همش گیج بودم
دکترمو عوض کردم ولی باز همون اش و همون کاسه بود
به سختی از دانشگاهم مهمان گرفتم به یه دانشگاه نزدیک به خونمون چون تو خوابگاه خیلی اذیت میشدم ادم لوسی نیستم ولی اکثر هم اتاقیام با بیماری من اشنا نبودن میترسیدن و من کاملا حق میدم بهشون
چندتا موقعیت ازدواج داشتم من اومدم صداقتمو نشون بدم بیماریمو گفتم ولی پا پس کشیدن!!شایدم من کار غلطی انجام دادم
یه کار مطابق رشتم پیدا کردم
بازم دکترمو عوض کردم بهتر شدم ولی عوارض جانبی دارو داره نابودم میکنه
بدترین خبر هم این بود که مهمانی دانشگاهم لغو شد حالا من هر روز باید در رفت و امد باشم و منو یه خوابگاه!!و کاری که از دست میدم
نمیدونم کجای زندگیم اشتباه کردم
خسته شدم واقعا
من به خود خدا توکل کردم ولی خدایی نبود
به امام رضا مشکلمو گفتم جوابی نگرفتم
دیگه هیچی رو نمیخوام فقط یه روز سالم باشم