زن پسردایی شوهرم شوهرش که میرفت سفرخیلی به شوهرمن زنگ میزد وبه هربهانه ای میخواست بکشونتش سمت خودش یه بارگفت چک بایدببرم بانک فلانی نیس ببره منم بلدنیستم برم چون مبلغ بالاس! یه بارگفت ماشینم توراه خراب شده! و...
شوهرمنم هربارمیپیچوندولی از رونمیرفت
وانمودکردم که میدونم فایده نداشت انگار پر روترشد
یه بارخیلی فک کردم چکارکنم تااینکه زنو زد گفت شومینه م خراب شوهرمم چین(حالادوتا برادرشوهرگردن کلفت داره)
اول ازهمه نذاشتم شوهرم کاری کنه آمارمادرشوهرش گرفتم که قرارسربزنه خونه مادرشوهرم رفتم پیش شون وخودم زدم به اون راه
گفتم راستی زن دایی ازپسرت چه خبر و..
حرفوبردم سمت عروسش گفتم فلانی زنگ زد به شوهرم گفت شومینه ش خراب ولی شوهرم نتونست کسی ببره درست کنه باتعجب نگاه کردو گفت چرابه شوهرتوگفته خودش دوتا برادرشوهروداداش داره! قرمز شد
منم گفتم شوهرمنم عین داداشش چه فرقی میکنه...
بنابه دلایلی دوسه سال بعدش جداشدن ولی من مارخودموکردم که متوجه بشه فاصله شوحفظ کنه