واقعا داره عذابم میده . من یه دختر ۲۳ساله ام که از ۱۹ سالگی با یه پسری دوست بودم و از ۲۱ سالگی یعنی دوسال بعد از دوستیمون این رابطمونو به علت سادگی من همه فامیل فهمیدن و ما هم به همه گفتیم قراره ازدواج کنیم ، البته درسته قصدمون اوایل ازدواج بود ولی الان بعد ۴ سال من دیگه نمیخوام با اون اقا ازدواج کنم از طرفی هم کل فامیلمون و دوستام میدونن و هی پشت سرم حرف در میارن ، بگید چیکار کنم که این حرفا از پشت سرم جمع شه ، من خودم مشکلی ندارم ولی وقتی مامانم حرفای پشت سرمو میشنوه خیلی ناراحت میشه ، حتی از ترسم فعلا به کسی نگفتم که دیگه نمیخوام با اون اقا ازدواج کنم ، حتی خودش ، چون میره به بقیه میگه ، واقعا نمیدونم چیکار کنم یه راهی پیش پام بذارید که چیکار کنم دیگه بقیه برام حرف در نیارند ، و ارتباطمم با اون اقا قطع کنم ، چون از نظر دیگران پسر خیلی موجهی هست . مرسی که کمکم میکنید
بگو خون هامون بهم نخورده
یه دلیل بگو برا نخواستنش
ازنظرخودت چراموجه نیست؟
توام تقریبا ماجرات عینه منه😢😢😢
حرفای پشت سرتون بعد دوماه میخوابه اما اگ نگید ی عمر پشیمونیه
چرا پشیمون شدی از ازدواج باهاش؟
به آینده فکر کنی خودت متوجه میشی حرف مردم مهمتره یا زندگی خودت
علتش چیه ک نمیخوای باهاش ازدواج کنی؟اون چند سالشه؟
بیاد خاستگاری بعد ج رد بده بگو خانوادش مشکل داشتن
بهمه بگو که چند بار اومد خواستگاری ولی خانوادم پسند نکردن
تنها راه کم کم رابطه رو کم کن تا خود ب خود قطع بشه
یکباره بخای بزاریش کنار واسه خودتم سخت میشه
در دروازه رو میشه بست در دهن مردمو نه
بخاطر حرف بقیه زندگیت خراب نکن طرف ت زندگی مشترک بعد ده سال جدا میشه بازم براش حرف در میارن بعد این حرفا برات مهم نباشه
ارتباطت رو قط کن😐ب کسییم ربطی نداره
انقد حرف دربیارن تا خسته شن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
