غروب یه اتفاق وحشتناک برام افتاد

بچه ها من تا صفحه ۱۴ خوندم قبض روح شدم 

خدایی یعنی چی آخر شب که میشه میایین چیزای وحشتناک تعریف میکنین که آدم از ترس تو رختخواب لال بشه!! آدم هم میترسه هم کنجکاو میشه بخونه! نکنین تو رو خدا

خب در را باز میکردی ببینیم کیه اینهمه هم فکر و خیال نکنی

خونه ما طبقه دوم بود پنجره های اتاقا باز میشد به روشنایی.طبقه اول برای روشنایی سقف زده بود در واقع پنجره های اتاقای ما به پشت بوم طبقه اول باز میشد.یه بار صبح بچه چند ماهمم خواب بود دیدم یکی میزنه به پنجره اتاق.پنجره ها حفاظ نداشتن.محکم و با عصبانیت گفتم تو کی هستی یه مردی گفت باز کن کار دارم.بیشتر عصبانی شدم که شوهرم چه خونه ای برام گرفته جیغ و داد کردم و اون رفت.بعد هم وسایلامو برداشتم با بچه رفتم خونه دوستم به شوهرم گفتم باید خونه رو عوض کنی و رفتیم خونه دیگه.اون لحظه اونقدر عصبانی بودم خواستم چاقو ببرم مرده رو بزنم.بعد فکرشو کردم خوب که چاقو برنداشتم اگه میکشتمش چی؟

وای همین دیروز خونه ما دزد اومده بی شرف طلای منو برد😕😕😢😢

هرکی اینو گزارش بزنه خوشکله

سال گذشته تو شهر ما یکی معروف شد به خفاش شب

خفاشی که کشیک می داد و خونه ای پیدا می کرد که خانم تنها باشه یا دختری که اتاقش جداس و از تراس وارد خونه میشد و تجاوز می کرد تقریبا 22 دختر و خانم مورد تجاوز قرار گرفتن که خوشبختانه بلخره طرفو گرفتن 

حتی تو روز روشن وقتی یه خانم وارد خونش می شد پشت سر خانم به زور وارد می شد.

این جور پست ها برا ترسوندن نیس فقط برا آگاهیه لطفا خیلی مراقب باشین همه جور آدم هس (از آدم شریف و محترم گرفته تا آدم پست)  خدا خودش مراقب هممون باشه زمانه ی بدی شده

برا ما هم پیش امده تو اپارتمان اشتباهی واحد دیگه رو ب زور بخواییم باز کتیم 

یا امیر المومنین ع گفته باز کن کار دارم . نفهمیدی کی بود؟ کاش شناسایی می کردین ازش شکایت می کردین

یاد چندین سال پیش افتادم ساکن یک مجتمع مسکونی بودیم یک خانمی تو همسایگی بلوک ما به قتل رسید قاتل شب مهمان این خانواده بوده و همسرش هم به ماموریت رفته بود. 2 تا بچه داشتن مادر رو جلوی چشم بچه ها به قتل رسونده بود. من بچه بودم وقتی داشتند جنازه خانم رو می بردند یک لحظه چشمم به زبونش افتاد که مثل یک بند از دهنش بیرون اومده بود انگار که بر اثر خفه گی به قتل رسیده بود. وقتی داشتند جنازه رو می بردن بچه هاش خودشون رو می اندازن رو اون تختی که مرحوم روش بود پارچه می ره کنار و من می بینم. عجیب اینکه شوهر مرحومه بعد از 40 خانمش ازدواج می کنه و قاتل کسی نبود جز برادر شوهر متوفی . 

بچه هاشون می دونستن قاتل مادرشون کیه ولی چون از طرف پدر تهدید شده بودند از ترس به کسی چیزی نمی گفتن. 

وقتی شب بابام از اداره اومد من هر چی دیده بودم کامل براش تعریف کردم با مادرم دعواشون شد که این چی بوده رفتی نگاه کنی بچه رو هم با خودت بردی. تا یک مدت اذیت بودند چون تنها نمی خوابیدم و می ترسیدم 

ما تازه توی یه خونه ی آپرتمانی رفته بودیم ..تو حال نشسته بودیم که ی آقایی درو باز کرد و اومدتو

نگو مشتری خونه بغلی بوده 😨

ازون به بعد صبح ها شوهرم درو از بیرون قفل میکرد و میرفت سرکار

باد با خود برد

عزیزم قفل در خونتون و عوض کنین ،چون اولا خونه مستاجریه ممکنه یکی از مستاجرای قبلی کلیدش و داشته باشه،دوما این آپارتمانا نمیدونم چطوریه که بیشتر واحدا کلیداشون بهم می خوره،بعدشم نترس پدربزرگ شوهرم خدا بیامرزدش این اواخر همش طبقه رو اشتباهی می رفت ،اشتباهی کلید مینداخت تا در و باز کنه حتی یبار دیده نمیشه نشسته جلودر چن ساعت تا یکی بیاد باز کنه ،این بیچاره ها هم کل شهر و گشتن تا پیداش کن تا همسایه یکی از طبقات می بینتش میاردش پایین خونه خودش