منم تو 5،6سالگی اینجوری بودم
خوابام رو هنوزم مثل یه فیلم پرتکرار یادمه
بعد همه بیدار میشدن منو بغل میکردن بوسم میکردن ولی من مثه ابر بهار گریه میکردم
خودمم نمیدونم چرا
یه دونه دختر بودم و خیلیم دوسم داشتن ولی این خوابهای تکراری رو زیاد میدیدم
فقط وقتی مامانم بغلم میکرد زیر گوشم آروم حرفای قشنگ میزد تازه هوشیار میشدم و خوابم می رفت.
بعد من از تاریکی میترسیدم وقتی میپریدم میدیدم همه جا تاریکه بیشتر میترسیدم سعی کنید یه برق بیرون اتاقش روشن باشه.
پیش مشاور هم برید خیلی عالیه