اهل کتابه و هیچی حالیش نیست ؟!
مطمعا باش یه جمله از کتاب رو هم دو روز بعد ازش بپرسی یادش نیست
ما تو فامیل همسرم یه مورد اینطوری داشتیم
به پسره یاد داده بودن تو خواستگاری زیاد حرف نزنه کسی متوجه نشه چرت و پرت حرف زدنش رو
منم هفده بودم ازدواج کردم شوهر منم تسبیح میگیره دستش نماز میخونه نماز جمعه میرفت ک دیگه عصبیم کرد گفتم واجب نیس مستحبه ی جوریه اگر حکمی از احکام رو بدونه سخت پایبندش میشه کاملا درکت میکنم اما ب شدت شوهرتون نیس چون شوهرم از صد درصد هشتاد دزصد آدما بهش احترام میزارن و ب قول خودشون میگن چشم پاکو و خدا ترسه
اره فکر کردم ولی اگه طلتق بگیرم ب این فکر میکنم ک بچمو از توی خونه با امکانات و بابا و ...جداکنم ببرم زیر دست خانوادم یا یه شوهر دیگه ، ب اینکه اگه بزرگ بشه بگه بابا ک مشکلی نداشت خیانت نکرد کتکت نزد
با اینکه شوهرم خودش همش میگخ برو هرکی بهتر ازمنه باهاش ازدواج کن و همش میگخ هرگوری میخوای برو
پلی من خیلی میترسم از طلاق
آگه فقط نماز و اینا یود خوبه مثلا بریم جایی کارواحبی داریم الان بسته بشه همه جا تعطیل بشه ولی میگه من باید نمازمو بخونم براش مهم نیس
مثلا دارم خردی میکتم جلوی فروشنده ها میگه میخام برم نماز بخونم زودباش دیر شد نماز اپل وقت باید خوندو... انقد حرف میزنه ک ادمو سیر میکنه از خرید یا هرچی
استارتر اللن تاپيتي قبليتو خوندم فهميدم همكار هستيم
من نميدونم دليلش چيه ولي احساس ميكنم ما معلما زيادي مستقل ميشيم و اون روحيه مديريت تو زندكي شخصيمون بهمون آسيب ميزنه
تومدرسه ما خيلي از همكارا با طلاق عاطفي گرفتن يا كامل جدا شدن
اكثرا هم دليلشون اينه كه شوهرشونو قبول نداشتن و شوهره از نظرشون ادم نرمالي نبوده
من خيلي ميترسم به اين تفكر دچار بشم ....حواست باشه لطفا
شوهر من عاقله ولی هیچوقت نمیتوته از کسایی که ازارش میدن دوری کنه" مثلن یکی منو اذیت کنه بایدمن ناراحت بشم ولی طرف خودشو میگیره اینم میگه تو باید معذرت خواهی کنی"۴ ساله همه عادت کردن به کنایه زدن من اخه چونکه همه میدونن شوهرم چقد فقیره نمیدونه قهرکنه منو میاره منت کشی یه هفته میش تویه جمع دونفر که مث شیطون رو زمینن کاری کردن با حرفاشون تو جمع میخواستم جاربزنم گریه کنم بگم چی از جونم میخواین اخه چرا'برگشتم خونه گفتم دیگه تموم بع اون خدای بالا سر نمیکشم یا من یا اونا یا طلاق "خودشم دیگه خوب میدونه من زورم به یه مورچه هم میرسه زنگ زد له طرف واسه اولین بار گفت حق ندارین ادیتش کنین اوناهم پشت تلفن جیغ میکشیدن که مثلامن از که ی تاحالا اونقد پرو شودم ازحقم دفاع کنم "دلم میسوزه واسه خودم ازهیجی کم ندارم ولی همیشه بخاطراخلاق شوهرم مورد اذیتم یعنی روحم در عذابهر^اونقد استرس گرفتم خونریزی دارم "بعد اون دعوا الان قشنگ میبینم شوهرم داره منو گول میزنه برم منت کشی چون سنم کمه عادتم داده به این کارا"ولی بقران مجید ادامه بده زندگیش به ازهم میپاچه
دقیقا مث شوهر منه دلم خوشه ک خیانت نمیکنه نماز میخونه بچه داری هم خوب میکنه اما اصلا زرنگ نیس دلم گاهی دعوا میخواد مثلا بگه این کارت اشتباهه من شدم شوهر همش من باید بگم این کارو بکن و این کارو نکن از نظر بقیه خوبه اما من میرم تو جمع قلبم تند میزنه ک نکنه چیزی بگه آبروم بره راستی از خودش بلد نیس دفاع کنه یه داداش داره ک از زرنگی دیگه کارش گذشته خیلی شیطانه ولی خیلی موفق تره از نظر کارروابط اجتماعی
عزیزم من گیج شدم میگی وضع مالیش خوبہ ولی حقوقش یہ تومن
