دیگه خسته شدم واقعا خسته شدم دو هفته پیش میخواستم برم گفت نرو اخلاقمو درست میکنم اما هیچ کاری نکرد.
هر چی بهش میگم سر این و اون باهم دعوا نکنیم تو کتش نمیره.
امروز که گفت بریم خونه مامانم و قبول نکردم جنگ راه انداخت
شورشو درآورده خیلی شلوغ میکنه کلی به خاطر غذا رفته بودم خرید که اون نره خستست بعد نخورد و گفت شاشیدم تو این غذایی که درست کردی.
تو همین هفتم خونه باباش بودیم امروز حال نداشتم برم. اینطور کرد.
بعدم بهم گفت برو خونه بابات عمرا اگه این دفعه جلوتو بگیرم.
میخوام برم چون زندگی ما درست بشو نیست.
(الان رفتم خونه بابام چون عصبانی شد گفت بذار کمکت کنم و کمکم چمدونمو بست اما دم رفتنم گفت نرو و وقتی هم اومدم داره زنگ میرنه)
به هر حال مجبور بودم ادبش کنم.