اخ اخ
که مثل همین من داشتم
عروسی داداشم لباسی که برای عروسی خواهرشوهرم خریده بودم پوشیدم حالا اون هیچی
یه روز. قبل از عروسی بی خودی بهونه گرفت که چرا با من مشورت نکردن خانودده ات با لگد. زد. توی دهنم
چشمم کبود. بود دهنم باد. کرده بود
از اون طرف هم خانواده ام میگفتن خوبه تک داماد اصلا نمی پرسه کاری چیزی دارین یا نه
ولی به خاطر. ابرو. خودم و. خانواده ام باهاش راه اومدم و. مهربون شدم
به فامیل هم گفتم از. پله ها افتادم زمین صورتم کبود شده
کادو. عروسی هم یه سکه گرفتم دادم
ولی خدا. ازش نکذره
بعد. از مراسم پدرش دراوردم
هنوزم بعد. از. شش سال یادم نرفته اشغال چه کار. کرد