داستان از اینجا شروع میشه که بعد نامزدی من با شوهرم دخترای عموم وصد البته خود عموم با من وخانوادم لج میشن چون که قبلن یکی از دختر عموهام واسه پسرش اومده بود خواستگاری وجواب رد شنید از ما..واینکه خوانواده همسر من خانواده اسم ورسم داری هستن وخانواده عموم حسادت میکنن ..عموم که عقدم نیومد بقیشونم واسه جشنم با هزار ادا واصول اومدن ..یه تبریک به من نگفتن حتی 😐تو عروسیم خداشاهده اومدن فقط اخم کردند وتمام تلاششونو واسع بهم ریختن مجلس کردند..اینم بگم خیلی ادمای بد دلی هستن
حالا امشب حنابندون پسر عمم بود من به همشون سلام دادم جواب سلامو ندادن ..همون دختر عموم که خواستگاری پسرش اومده بود که اصلا نگام نکرد من بعد اون فقط واسشون اخم کردمو دیگه محل سگ نزاشتم بهشون..اخر مجلس به داداشم درباره من وخواهرم نمیدونم چی گفته بوده که داداشم اومده میگه به فلانی چی گفتین مگه؟واقعا حرصم گرفته ازشون حالم ازشون بهم میخوره نمیدونم چطوری فرداشب چطوری تحملشون کنم😣😣