برا داداشم رفتیم خواستگاری بعد از یکماه گفتن دختره یه سری شرط داره تا سه روز دیگه بیایدچون دخترم داره میره() هیچی ما هم سریع رفتیم شرطاشو گفت داداشمم قبول کرد بعد ۱۰ روز جواب مثبت دادن
بعد گفتن تو این هفته بیاین واسه ی نامزدی و بله برون ماهم رفتیم طلا خریدم و یه سری وسیله دیگه
بعد بابام زنگ زد گفت که ما فلان روز میایم خدمتتون باباش دراومد گفت دخترم نیست
رفته فلان شهر امتحان بده حالاها نمیاد دو سه هفته دیگه بیاین
هر دقیقه هم حرفای ضد و نقیض زدن