سلام دوستان پسر ۱۰ماهه دارم که تو خواب هکش بیدار میشه و شیر میخوره یعنی ی تکون کوچیک ک میخوره بیدار میشه و باید حتما سینه بگیره ک آروم بشه شب ها سیرش هم میکنم ولی دلیل بیدار شدنشا نمیدونم واقعا خسته شدم شما پیشنهادی دارین؟
دختر منم همینطوره بردمش دکتر گفت معدش اسیدیه شاید پسر شما هم همین مشکل و داره ببرش دکتر مطمئن شو بعد بهش آمپرازول بده.اسید معدش که کنترل بشه خوابش هم درست میشه.لطفا کوتاهی نکن حتما ببرش دکتر.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
تو همین فکر هسم ولی آخه این که انقدر عادت داره چطوری؟ زود نیس؟
زود؟؟؟ وزن بچه دوبرابر وزن تولد شه باید شیر شب قطع شه. دخترم ۳ ماهش بود قطع کردم. الانم ۱۱ میخواب تا ۹.
ماشالله رشدشم عالیه. چون زیر نظر ی متخصص عالیه. شیر شبم دکترش گفت
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
بچه من وزنش دوبرابر وزن تولدشه شایدم بیشتر چطوری شیر شب رو قطع کنم اخه وقتی بیدار میشه گریه ن ...
نه. باید نیست. آنقدر بزار رو پا تکون بده تا بخواب. سختیش ی هفتس .دکتر دخترم میگه خواب ۱۰ ساعت شب قد شیر مهم. مغزشون به استراحت نیاز داره. من الان میفهمم که چقدر خوب شد به حرفش گوش کردم . هم خوابش منظم شده هم رشدش
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
بیدار میشد میزاشتم رو پام تا بخواب البته دختر من ۳ مآهش بود شما خیلیی دیر به فکر افتادی.
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...