بچه ها امشب همسرم شیفته منم کارم طول میکشید دیر میخواستم بیام . ظهر شوهرم بچمو برد خونه خواهرش قرار شد شب بره بیاره .حالا زنگ زده نمیتونه بره.پسرمم طفلکی منتظر بود بریم دنبالش.زنگ زدم گفتم شب اونجا بمون بابا نمیتونه بیارتت.بچم گفت باشه.ولی حس کردم.دلش نمیخواست بمونه.
حالا دلم تنگ شده امشب تنهام
دارم گریه میکنم
نمیتونم بخوابم.
مطمینم اونم یواشکی گریه میکنه