دلم برای بچم تنگ شده صفحه 3 | تبادل نظر نی نی سایت

naجاناja

عضویت: 1398/03/11

تعداد پست: 3919

نمیتونم

پس تحمل کن عزیزم ی شبه فردا میاد

1398/04/26

|

23:06

fateme1999

عضویت: 1398/03/21

تعداد پست: 1509

الهی مگه تو کجایی ؟ اون کجاس؟

اون اردبیل من مشهد ، فردا راه میفتیم برگردم انشالله ، دل تو دلم نیس

1398/04/26

|

23:06

sssooodabe

عضویت: 1398/03/02

تعداد پست: 1088

وا حالا دوروز دیگه میخواد بره سربازی دانشگاه چی

اون موقع بزرگ شده فرق میکنه ...به بچه گفتن میرن میارنش اون منتطر بوده ...تصور کن خونه مادرشوهرت باشی شوهرت بگه میام دنبالت بعد زنگ بزنه بگه نمیام همونجا بخواب چه حالی میشی

1398/04/26

|

23:07

مدیر استارتر

عضویت: 1396/07/10

تعداد پست: 1731

تو رو خدا برای دل خواهرم و پسرش دعا کنید تا آروم بگیرن اومده برای طلاق دلش برای بچه اش پر از درده طف ...

ای خداااااا

خدا کمشون کنه خیلی سخته

گاهی دلم هیچ نمیخواد جز گپ ریز ریز با مادرم. هی من حرف بزنم هی او چای تازه دم بریزد ...هی چای ام سرد شود هی دلم گرم... آنجا که چایت سرد میشود و دلت گرم خانه مادر است. شادی روح پدر و مادرای آسمونی صلوات.الهم صل علی محمد و آل محمد

1398/04/26

|

23:08

0 نفر لایک کرده اند ...

پروشات۱۰۰

عضویت: 1398/04/02

تعداد پست: 1334

اون موقع بزرگ شده فرق میکنه ...به بچه گفتن میرن میارنش اون منتطر بوده ...تصور کن خونه مادرشوهرت باشی ...

باورکن این چیزا ادمو میسازه

1398/04/26

|

23:08

ماهور777

عضویت: 1398/01/19

تعداد پست: 9678

بزار امشب بمونه یوقت بچه رو نگی با اژانس بفرستن خطرناکه

1398/04/26

|

23:08

مدیر استارتر

عضویت: 1396/07/10

تعداد پست: 1731

تو رو خدا برای دل خواهرم و پسرش دعا کنید تا آروم بگیرن اومده برای طلاق دلش برای بچه اش پر از درده طف ...

کمکشون

گاهی دلم هیچ نمیخواد جز گپ ریز ریز با مادرم. هی من حرف بزنم هی او چای تازه دم بریزد ...هی چای ام سرد شود هی دلم گرم... آنجا که چایت سرد میشود و دلت گرم خانه مادر است. شادی روح پدر و مادرای آسمونی صلوات.الهم صل علی محمد و آل محمد

1398/04/26

|

23:08

0 نفر لایک کرده اند ...

tanhaw

عضویت: 1397/08/29

تعداد پست: 2080

مگه شما چه مشکلی دارین؟ ببخشید پرسیدم دوست داشتی بگو

خارج از حوصلست مشکلاتی ک هیچ جوره حل نمیشه

1398/04/26

|

23:08

بانوی_عشق

عضویت: 1396/01/04

تعداد پست: 7273

بچه تنها با اژانس نفرستنش. یکم تحمل کن عزیزم. چشم رو هم بذاری در اغوش میگیریش

الهی به امید خودت...

1398/04/26

|

23:09

مدیر استارتر

عضویت: 1396/07/10

تعداد پست: 1731

بزار امشب بمونه یوقت بچه رو نگی با اژانس بفرستن خطرناکه

نه بابا نمیگم میترسم

گاهی دلم هیچ نمیخواد جز گپ ریز ریز با مادرم. هی من حرف بزنم هی او چای تازه دم بریزد ...هی چای ام سرد شود هی دلم گرم... آنجا که چایت سرد میشود و دلت گرم خانه مادر است. شادی روح پدر و مادرای آسمونی صلوات.الهم صل علی محمد و آل محمد

1398/04/26

|

23:09

miismim

عضویت: 1397/03/28

تعداد پست: 4666

خارج از حوصلست مشکلاتی ک هیچ جوره حل نمیشه

برای باز شدن گره زندگیت از ته قلبم دعا میکنم.ان شالله شادی بشینه تو دلت و لبت خندون بشه.🌹🌹🌹🌹

من همونیم که ناخواسته باردار شده بود🥴 تمام آینده رو فقط برای پسرش برنامه ریزی کرده بود و نمیتونست عضو جدیدو بپذیره😓 افسردگی گرفته بود هیچ جوری با بارداریش کنار نمیومد😖 دنبال دارو و روش های سقط بود😭،الان همون جنین ناخواسته به دنیا اومده 😊یه دختر به زیبایی و سفیدی فرشته ها🥰.اون روی شوهرمو با اومدن دخترمون بعد از ۸ سال زندگی مشترک تازه دیدم 😆جوری قربون صدقه ی دخترمون میره و تو آغوش میگیرتش که باورم نمیشه این مرد همون شوهر خجالتی و کم عاطفه است که به زبون اوردن احساساتش خیلی براش سخت بود😮،باشه. هر روز میگم خدایا هزار مرتبه شکرت که این فرشته کوچولورو به ما دادی(مادر بزرگ یکی از شاگردای دوسال پیشم بعد از دوسال بی اطلاعی از هم خواب دیده بود توی تاریکی توی یه خونه چراغ سبز روشن بوده از ادما میپرسیده این خونه کیه بهش میگفتن خونه خانم معلم طاهاست.مادر بزرگ طاها صبح بلند میشه به دخترش زنگ میزنه میگه مامان امروز حتما به معلم پسرت زنگ بزن احوالشو بپرس این خوابو دیدم حتما چیزی هست.تو اوج ناراحتی من و تصمیم جدیم برای سقط این خانم با تعریف کردن خواب مادر ساداتش منو از حماقتی که میخواستم بکنم منصرف کرد.دعای خیرم همیشه بدرقه راه عزیزان مادر بزرگ طاها خواهد بود.🌹💝(اگر به قدر یک جمله تونستید کسی را از خواب غفلت بیدار کنید دریغ نکنید شاید یک جمله شما زندگی بخشید به کسی💝💝💝💝) )الهی لحظه لحظه ی زندگی تک تکتون پر از اتفاقای ناخواسته شیرین و پر از ارامش مث شیرینی اتفاق ناخواسته ی ما باشه. خداوندا به اندازه تمام هستی شکرت .

1398/04/26

|

23:11

بانوشیدا

عضویت: 1396/11/30

تعداد پست: 2590

ای خداااااا خدا کمشون کنه خیلی سخته

وقتی زخم های تو صورت خواهرم رو دیدم که اون آشغال زده تا الان تب و لرز گرفتم

1398/04/26

|

23:11

مدیر استارتر

عضویت: 1396/07/10

تعداد پست: 1731

خب ماشین بگیر برو دنبالش بجای تاپیک زدن...

ببخشید تاپیک زدم

گاهی دلم هیچ نمیخواد جز گپ ریز ریز با مادرم. هی من حرف بزنم هی او چای تازه دم بریزد ...هی چای ام سرد شود هی دلم گرم... آنجا که چایت سرد میشود و دلت گرم خانه مادر است. شادی روح پدر و مادرای آسمونی صلوات.الهم صل علی محمد و آل محمد

1398/04/26

|

23:11

0 نفر لایک کرده اند ...

sssooodabe

عضویت: 1398/03/02

تعداد پست: 1088

باورکن این چیزا ادمو میسازه

قبول دارم حرفتو ولی خیلی تاثیر بدی داره ...من خودم بچه بودم مجبورشدم شب خونه اقوام بخوابم حس خیلی بدی بود تا صبخ بغض داشتم ...از اون شب که میخوام بخوابم باید اولین نفر بخوابم اگر مادرم یا حالا همسرم زودتر از من بخوابن بغض عجیبی میگیرتم وحالم بد میشه سر این موضوع همش با شوهرم دعوا داستم رفتم‌مشاوره گفت ریشه در کودکیت داره الان خوب شدم خداروشکر

1398/04/26

|

23:11