مادرشوهر منم اولا همین کارو میکرد هرجا میرسید میگف ب پسرم صبحونه نمیده میخوابه خب من چه ک من بیدار میشم صبحونه میزارم ولی شوهرم چون تازه از خواب بیدار شده اصلا دلش نمیخاد چیزی بخوره.اونم واس خود شیرینی لقمه میگرف میداد برادرشوهرم ک ببره بده سرکار ب شوهرم کلی حرص میخوردم ولی هی فرستاد و دید شوهرم اصن نمیخوره و نمیگیره اصن از برادرشوهرم اونم دیگه نفرستاد