تموم نیم ساعت یکسره زنگ زدم به شوهرم اِشغال بود بعدش که دوباره زنگ زدم گفت با مامانم صحبت میکردم اخه چه حرفی دارن روزی نیم ساعت باهم حرف میزنن بخدا اونقدد منو شوهرم حرف نمیزنیم باهم اونقدر اونا حرف میزنن کلی حرص میخورم اخه چه حرفیه...🙁🙁🙁
حرفای خاله زنکی مردا اگه به مادرشون گزارش لحظه به لحظه رو ندن میمیرن
از ریز تا درشت همه چیو به هم دیگه میگن بخدا خیلی سوالا من ازش میپرسم جواب نمیده ولی همه چیو باید به مامانش بگه هر شب که میاد خونه گوشیشو میبینم که نیم ساعت حرف میزنه با مامانش دقیقا هم میمونه شوهرم بره سرکار بهش زنگ بزنه خونه باشه زنگ نمیزنه
فکرتو خیلی درگیر نکن شوهر من هرشب تا ساعت ۱۲ خونه مامانشه حضوری گزارش میده
بخدا خسته شدم اینقدر دارم حرص میخورم الان سردرد شدید گرفتم سر یه موضوعی ۱ ماهه قطع رابطم با مادرش تو این یک ماه بدتر شده اس میده به شوهرم کلی قربون صدقش میره جمعه ها فقط خونس موقع ناهار زنگ میزنه بهش میگه ناهار خوردی انگار من ناهار نمیدم بهش میخواد حرص منو در بیاره
بخدا خسته شدم اینقدر دارم حرص میخورم الان سردرد شدید گرفتم سر یه موضوعی ۱ ماهه قطع رابطم با مادرش تو ...
مادر شوهر من هر شب دیگ میذاره برا شامش قابلمه براش جواب نمیده.تازه شوهرمن خیلی احترامم میذاره که با منم چند لقمه ای همراهی میکنه و میگه خونه ننم شام نخوردم وگرنه برادر شوهرم که سالهاست با زن و بچش نه شام خورده نه تفریح رفته
من میگم اگه انقدر وابسته به پسراشونن خب نزارن پسرشون زن بگیره همینکه پسره زن میگیره کرماشون بلند میش ...
بخدا شوهرم خودشم اینو میگه که مجرو بودم شب تا صبح خونه نمیرفتم مامانم زنگ نمیزد ببینه کجام الان که ازدواج کرده به قولت کرماشون بلند شده ول کن زندگیمونم نیستن
مادرشوهر منم اولا همین کارو میکرد هرجا میرسید میگف ب پسرم صبحونه نمیده میخوابه خب من چه ک من بیدار میشم صبحونه میزارم ولی شوهرم چون تازه از خواب بیدار شده اصلا دلش نمیخاد چیزی بخوره.اونم واس خود شیرینی لقمه میگرف میداد برادرشوهرم ک ببره بده سرکار ب شوهرم کلی حرص میخوردم ولی هی فرستاد و دید شوهرم اصن نمیخوره و نمیگیره اصن از برادرشوهرم اونم دیگه نفرستاد