امروز که رفته بودیم خونه مادر شوهرم خواهر شوهرمم اونجا بود یه پسر ۸ ساله داره.منم یه دختر ۴ ساله.ما توباغ بودیم بعد دیدم هی یهو دخترمو میبره لایه درختها شک کردم دیدم شلوارشو میخواست بکشه پایین به دخترمم اشاره میکرد یه چیزی میگفت که من سر رسیدم و دخترمو اوردم