فقط بچه دار نشو از من بهت نصیحت
من ی پسر داشتم شوهرم فوت کرد بعداز ۱۲ سال ازدواج کردم با مردی که مجرد بود
اما تموم اون سالها انگار لای منگنه بودم پسرم میرفت سربازی یهو میگفت امشب هوس کردم ببرمتون شام بیرون
از بس پدرسوخته بود
بعد موقع شام من مادر بودم جیگرم کباب میشد دروغی میگفتم معدم درد گرفته میبرم خونه بعدا میخورم
میاوردم خونه تا سرش گرم میشد میریختم تو ظرف دیگه دوتاقاشق تهش میزاشتم اگر دید باور کنه خوردم
میزاشتم ته فریزر که پسرم اومد از پادگان تو مایکروفر گرم کنم بخوره 😢 در حالیکه بظاهر من فرمانده خونه بودم رو نمیدادم بهش حرف حرف من بود اما بخاطر دوتا بچه دیگه ای که ازش داشتم دستم زیر سنگ بود
اخرشم تقش در اومد زن گرفته بازم تکرار تاریخ شد بچه بی پدر بزرگ کردم
این ی نمونش بود پدر جدم در اومد
دقیقا میفهمم حال دلتو 😢