از نظر روحی در وضعیت خوبی نیستم
من یک شرکت دارم درامدم خوبه زحمت میکشم واقعا تحصیلات و تخصص دارم خانواده سرشناسی هم دارم از نظر چهره میشه گفت زیبا از نظر تیپ قد بلند و بدون ایراد خدا را شکر بسیار خوب
هیچ موردی ندارم با اینکه چندتا شغل دارم بجز شرکت تمام کارای خونه را هم خودم انجام میدم
ازاشپزی و رفت و روب تا ترشی و سبزی و ...
یه دختر 6 ساله دارم اونم مادرم و خواهرم تو نگهداریش کمکم میکنن .
از خودمچکر نیستم اینا را تعریف کردم که راهنماییم کنید با کسی که عاشقش بودم بنظرم بچگانه بود با.مخالف شدید خانواده ازدواج کردم همسرم تحصیلات و کار خوب داره اما سطح خانوادگیش بهمون نمیخوره
منا تحقیر میکنه مانع پیشرفتم میشه هی میزنه تو سر من از اول که ازدواج کردیم میدونست من چطور خانواده ای هستم و چطور لباس میپوشیم و فرهنگمون چطوری الان من از یک دختر شیک بروز و باکلاس تبدیل شدم به یک خانم افسرده که باید لباس گله گشاد بپوشه چون هیکل بنده تراش خورده مشخص نکن رنگ شاد نپوشم من تمام لباسهای قرمزما دور انداختم چون از جنگ اعصاب خسته شدم
موهام قبلا بافت و .. الان فقط 24 ساعت بالای سرم بستمشون ارایش میکنم اما دل و دماغ ندارم
فوق لیسانس دارم اما برای ادامه روزگارما سیاه کرد ولش کردم ادامه ندادم .نمایشگاه دعوت میشم خارج از کشور نمیزاره برم. من کارم با برندهای مشهور نمیدونید که چیکار میکنه وقتی من دارم میرم برای قرارداد بتونه ترمز ماشبنا میبره
کل خرج بچه را من میدم خسیس نیست اما دیگه میدونه من میخرم کل وسایل خونه از من اصلا براش مهم نیست مادرم بهم زمین داد فروختم با پول خودم به خونه پنت هوس پیش خرید کردم البته موقع قرارداد بنام خودش زد گفت بخاطر کارای قانونیش حرف نزدم اما اونا بنام خودمم میزنم اما بیشعور نباید بفهمه که هزار تومن نداده پس چطوری بخودش اجازه میده میگه من اگه نبودم با این قیمت دوستم بهت نمیفروخت اینم بگم قراره بریم اونجا زندگی کنیم
وای دارم کلا میترکم انقدر حرف تو دلم پدرم مشکل قلبی نداشت و مادرم مریض نبود واقعا باهاش نمیموندم بخاطر ابرو و خانوادم نمیتونم هیچ کاری کنم
انقدر خسته ام کل شب کارم گریه