شوهر من مغازه ابزار صنعتی داره داداشم که درسش تموم شد کاری نبود قرار شد موقتی بره مغازه شوهرم کار کنه
تا داداشم رفت مشگلاتمون شروع شد مامانم میگفت از بچم زیاد کار میکشه بابام میگفت حقوق کم میده شوهرمم میگفت منموقتی شتگردی میکردم حقوقم کم بود کلی کار میکردم از بار بردن بگیر تا جارو زدن
یا مثلا مامانم همش از داداشم امار میگرفته که ابجیت واسه شوهرش چه غذایی میذاره اگه نمیذاشتم میگفت تو به عرضه ای چرا نمیذاری ناهار واسه شوهرت میگفت مگه چقد کار داره منم میگفتم بابا غذامون کم اومد یا خودشوهرم گفت نمیخواد بزاری
چند ماه پیش شوهرم اومد گفت داداشت همش میره میخوابه جلو مشتری ها مسخرم میکنه یا همش مبگه ماشینتو بده برم دوست دخترمو برسونم ماه تاماه جارو نمیزنه من گفتم به من ربطی نداره هر حرفی داری برو مستقیم وظایفشو بهش گوش زد کن تا اینکه ما خونه ی بابام اینا رو خریدیم اول گفت باهاتون راه میام بقیشو هر موقع داشتین بدین ولی...