حالم بده دارم گریه می کنم ای کاش می‌شد هیچ وقت نبینمش
بعد بچه ها من شوهرم از یه سری نظر ها شبیه بابامه
بعضی وقتا از اونم الکی عصبانی میشم
ببین استارتر من مادرم یه زن مهربونه.هرکس از بیرون میدیده یا میبینه میگه بهترین مادر دنیاس چون هرجوری که بوده نیازهامو براورده کرده ولی خودم اینو نمیگم خب میدونی مادرم یه زن عشایر روستایی بی سواده و باور هاش با من و بقیه خانواده و حتی کل شهر فرق میکنه مثلا اصلا اهل نظافت نیست رعایت هیچ چیزی نداره و بد زبونه و فحش های بد مدام تو دهنشه مدام از لقیه بد میگه همه رو مسخره میکنه خوردنش نشستنش راه رفتنش و اینا تحت فرهنگشون برای من جلوی مردم خجالت اوره ولی دلسوزه گاهی برام نمیدونم بین چندتا حس مختلف گیر کردم هم دوسش دارم هم میخوام کنارم نباشه هم گاهی میخوام حسش کنم واقعا نمیدونم چطور بگم بهم انرژی بد و منفی میده در عین حال مادرمه خدا ماهارو کمک کنه
ای کاش اصلا باهاش حرف نزده بودم،چی کار دارم کارام رو باهاش در میون می ذارم
یه ذره میشست می رفت دیگه
چرا باهاش هم کلام شدم
آخه نظر اون به چه درد من می خوره
من همش با خدا حرف میزنم،دعا میکنم خدا احساساتمو کنترل کنه،خدا دلمو بابابم صاف کنه.بعضی وقتا خوب میشم چندتا خاطره خوبمون میفتم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
37 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
39 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
