امروز سر ظهر باز یکی از عمه های کولیم اومده بود خونمون از شانس خوبش من تو اتاقم بودم و متوجه نشدم.مثل اینکه میشینه به بهانه جویی و سر حرف و باز میکنه باز شروع میکنه تیکه انداختن به مامانم و زخم زبون زدن به بابام
شانس اورده من متوجه اومدنش نشدم وگرنه منم ساکت نمینشستم و میشستمش پهنش میکردم رو بند که انقدر حرف مفت و گنده تر از دهنش نزنه زنیکه کولی 😡😡😡
الانم با بابام سر یه موضوعی بحثمون شد منم گفتم هر چی میگی به خواهرات اونم پشتشونو گرفت من موندم بعد از دوبار سکته از دستشون چطوری بازم پشتشونه؟؟؟🤔🤔