سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی. ما را زِ سرِ بریده می ترسانی . ما گر ز سر بریده می ترسیدیم . در مجلس عاشقان نمی رقصیدیم . در مجلس عاشقان خوشا رقصیدن . دامن ز بساط عافیت بُبریدن . در دست ، سرِ بریده ی خود بردن . در یک یکِ کوچه کوچه ها گرداندن ... 😏
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
But the beat goes on: da-da-dom, da-dom, dah-dah, dah-dah***تو فقط دلت بخاد ی روزی مال هم بشیم❤❤التماسش به خدا، حاجت و نذرش با من❤❤.....های✋ مای نِیم ایز : ها؟؟🤔 مای نِیم ایز : وات؟؟🤔 مای نِیم ایز : عااااادلهههههه😎😒های کیدز🤚☺دو یو لایک وایلنس؟؟😀😀😐...آهای خوشگل عاشق °°° آهای عمر دقایق °°° آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق😍🎆...I have died everyday waiting for you...Darling don't be afraid... I have loved you for a thousand years... I'll love you for a thousand more❤❤... Tut elimden beni çok sev... Kimseye verme... Seveceksen ömürlük sev... Bir günlük sevme❤❤... ای چراغ هر بهانه از تو روشن از تو روشن😍😍ای که حرفای قشنگت منو آشتی داده با من❤❤❤❤
عمری صبور، درد کشیدی، چه بی صدایک روز صبح زود، پریدی، چه بی صداراحت بخواب، ای گل نیلوفری، بخوابما مانده ایم و غربت بی مادری، بخواب.............. خدا همه رفتگان خاک رو بیامرزه روحشون شاد ممنون میشم برای شادی روح مادرم صلوات بفرستید.
(میتونید رها صدام کنید🙋♀️)وقتی مرا "نفسم" خطاب میکنی.... نفسم میگیرد.... نمیدانم از شوق بودنت است.... یا از تصور نبودنت....... کنارم بمان ای خوبترین خوب ها...... نفس من بند نفس های توست خوب من....
ای محبوب من ! چه لذت بخش است نسیم یادتو آن گاه که بر دل های ما می وزد. چه شوق آفرین است نگاه عاشقانه تو. چه شیرین و آزادی بخش است زندگی در کنار تو و زیر سایه لطف و رحمتت. چه سکر آور است جام های محبت تو که از چشمه های عشق نوشیدهمی شود. چه سخت و جگر سوز است آتش هجران و فراق تو . چه جان پرور است خنکای نسیم وصال تو. ای مهربان ترین مهربانان عالم .
ناصر محمدخانی طبق چیزایی که ازاول تاحالا درموردش گفته شده به وحشتناکی همون خسروبوده😕
بله،
قتل اصلا کار شهلا نبود، دقیقا عین توی فیلم بعد از یک مکالمه توی زندان با محمدخانی به گردن میگیره، چون محمدخانی گفته بوده که من باید از قصاص بگذرم چون شوهرشم و تو کافیه گردن بگیری، بعدش درت میارم. خیلی موضوع مشخص بود، بعدم که سیدی این فیلمو ساخت به مردک بر هم خورد! میگن چوب رو که برداری ...