جلسه خواستگاری من برادر شوهرم خیلی خوش صحبته همش در مورد چیزای حاشیه ای حرف میزد.شوهرم هم هی حرص میخورد با ارنجش زد به پهلوش و گفت برو سر اصل مطلب😂منم خندم گرفت...اخه قبلش هم هی شوهرم با چشم ابرو به من اشاره میکرد چرا این حاشیه میره
و بالاخره در ۱۱ آبان ۱۴۰۰ من مادر شدم.بعد از ۱۳ سال انتظار...دختر زیبای من از قلبم متولد شد ...خدایا شکرت
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.