یکی از خاستگارام خیلی خونگرم بود و خییییلی صحبت میکرد، آقا میوه آوردیم یه خیار گرفت دستش اون یکی دستشم نمک، نمک میزد گاز میزد من تا این صحنه رو دیدم حالم بهم خورد ازش، روی صحبتش با من بود منم از رو مبل بلند شدم رفتم تو اتاق، دیگه بیرون نیومدم تا بره😶