سوتی ها و خرابکاریهاتون😁بیاید⭕

پ،ن :

هیچوقت تو چای شوهراتون نشاشید😐

منو مادرشوهرم با بچه خواهر شوهرم خونه تنها بودیم من تو اتاق دراز کشیده بودم توی گوشی بودم سرمو بلند کردم دیدم از این مارمولک سفیدای دم دراز تو اتاقه وقتی دیدمش موهای تنم راست شد شروع کردم جیغ زدن اونام پریدن تو اتاق مارمولکه تکون نمیخورد اصلا اونا هم میترسیدن مادرشوهرم رفت سمتش مارمولکه شروع کرد به راه رفتن من جیغ زدم فورا رفتم بیرون اتاق درم بستم درو سفت نگه داشتم از ترس که مارمولکه نیاد بیرون یه وقت اونا هم تو اتاق هی جیغ میزدن درو باز کن من محکم تر نگه داشتم درو😂😂😂😂😂😂مادر شوهرم به شوهرم گفت کلی خندید انقدر مسخرم کردن😋😂

واااای دقیقا منمممم تو جدی بودن اصلا نمیتونم خندمو کنترل کنم😂

یکیم حرف زدنی بمن نگاکنه حرف بزنه،یهو خندم میگرم😓اون طرفم بخودش شک میکنه😅

یبار شوهرمـگف بشین پشت فرمون،منم باکل ناز نشستم،خیرسرم گواهی نامه هم دارم،شبم بود،همسرم جلوتر رف ک دروازه رو باز کنه،منم اروم اروم میرم دنبالش،دیم واستاد برگشت سمتم،منم بوق میزنم میگم برو دگ چرا واسادی

اونم همش بادست تکون دادن یه چی میگف

منم هی میگم چی میگی

گف باباجان اول چراغاتو روشن کن بعد حرکت کن😥

یعنیییی خیلی خیط شدم😢

ممنونم 

خرابکاری امروزم

موقه شام قابلمه اش از دستم افتاد😐، گند زده شد به خونه

کل دیوارو سقفو فرشا همههههه کثیف شد

حالا ما قراره هفته بعد بریم خونه جدیدمون، چند وق بود تمیز نکرده بودیم خونه رو، امروز جبران شد حسابی

ولی تا دلتون بخاد دعوام کردنو کار کشیدن ازم😭😭

منم😂😂😂

کتری مادر شوهرمو بدون اینکه ابش رو چک کنم روشن کردم زیرشو،شعله هم زیاااد -تا رفتم دستشویی و سر و صورتی بشورم برگشتم دیدم صدای جلزززز و ولززز میاد نگم براتون کتریش سیاااااه 😂😂😂😂اب توش نبوده اصلا 

واااای دلم سوخت براش اه😥😥😥

وااای😂😂😂

من همیشه مهمون میاد موقعه بدرقه از زبونم درمیره بهشون میگم بجای زحمت کشیدین میگم زحمت دادین وتو مراسم های عزا کسی بهم میگه خدارحمتش کنه میگم خدا هم قسمت شماهم بکنه بعد میبنم چه سوتی دادم طرفم هی اینجوری😑بهم نگاه میکنه 

من باردار بودم حالمم خیلی بد بود اصلا غذا واینا ن میتونستم درست کنم ن بلند شم ..ب زور دسشویی میرفتماااا ...خلاصه ی هفته خونه ماملنم بودم ی هفته خونه مادرشوهرم 

منم شدیدا نفخ داشتم طوری ک میپیچدم ب خودم اصلا ی وضعی ...

خونه  مامانم اینا ک راحت بودم ولی مادرشوهرم اینا اصلا ...

ب شوهرم میگفتم بره در دورترین منطقه خونه ننش بشینه ...منم میرفتم کنارش میشستم و خودمو رها میکردم 

😐😐😐

ی بارم کنار مادرشوهرم خواب بودم استرس این و داشتم ی وقت تو خواب ازم رهااا نشهه...از استرس تو خواب زدم یهو پریدم گفتم کی بود کی بود☺☺😂😂😂