تا از در رسیدن گفتن فردا با پدر شوهرم و اون یمی برادرشوهرم همگی میخوان برن شمال
اون یکی جاریمم ک خود ب خود با ما قهره و پدرشوهرمم ک با شوهرم شکرآبه میونشون
جالبه قبلا کسی پدرشوهرم و تحویل گرفت فقط ما بودیم
حالا همگی یواشکی میرن شمال
ی تعارفم ب ما نزدن
همش تقصیر جاری بزرگه آشغالمه
شوهرم خیلی غصه خورد بمیرم براش